یادداشت مریم مهدی زاده
1403/3/13
3.6
8
"تشریف" یک رمان بزرگسال درباره انقلاب است. کدام انقلاب؟ خب ظاهرا واژه ها درباره حال و هوای مردم در انقلاب ۵۷ صحبت می کنند ولی گریزی به ۱۶ آذر ۱۳۳۲ هم زده می شود و در ادامه، جانِ هر دو واقعه با فلسفه ی غیبت و مهیا شدن برای ظهور پیوند می خورد، اینکه نباید بر زمین نشست تا او بیاید و همه چیز درست شود، بلکه باید به سوی او حرکت کرد و جامعه را برای ظهورش آماده نمود. با دست روی دست گذاشتن چیزی درست نمی شود. داستان روان و خوشخوانی بود. شخصیت ها زیاد بودند ولی به نظرم به قدر کفایت و متناسب با نقششان در پیشبرد داستان پرداخته شده بودند. پایانش کمی گنگ بود، دوست داشتم نویسنده کمی واضح تر آخر کتاب نظرش را بگوید. داستان در همدان اتفاق افتاده است. اگر همدانی باشی یا همدان را بشناسی فکر می کنم با خواندن کتاب، سفر مجازی قابل قبولی در همدان برایت رقم بخورد و شاید بعد از خواندن کتاب، حضور در همدان با یادآوری داستان سرگشتگی شهریار در کوچه پس کوچه های این شهر همراه باشد؛ چون نویسنده از المان های شهر همدان برای پرورش داستانش به خوبی استفاده کرده است. از آرامگاه باباطاهر، کاروانسرای قدیمی، بازار سرپوشیده، میدان امام، گنج نامه و ... در کتاب حس وطن دوستی هم زیاد به چشم می خورد، شاید واضح ترینش همین جمله باشد که مصطفای داستان خطاب به یک جوان آمریکایی می گوید: "شما شاید چند ایرانی دیده باشید اما هنوز ایران را ندیده اید، ما همان طور که در گذشته جهان بودیم در آینده اش هم هستیم، این حرف نیست، این یک باور است."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.