یادداشت علی رستمی شاهراجی
1403/8/26
معرفی کتاب رنجهای ورتر جوان اثر گوته : « و تو ای جان نیکی که به سهم خود همان دلبستگیهای او را داری، از رنج او تسلایی برگیر، و اگر به حک تقدیر یا گناهی شخصی دوست دیگری نمییابی، این کتابچه را همدم خود قرار بده. » کتاب رنج های ورتر جوان، رمانی کوتاه نوشته ی یوهان ولفگانگ فون گوته است که نخستین بار در سال 1774 وارد بازار نشر شد. گوته این رمان را در سن 25 سالگی خود منتشر کرد. در این اثر، ما با یک تراژدی روبروییم، یک تراژدی صوفیانه و عاشقانه. این رمان درباره، عشق، تنهایی، معنای زندگی، بازگشت به طبیعت، خودکشی، انزجاز از سنت و مرگ است. ورتر جوانی استثنایی و شورشگر است که با روح زمانه خود همخوانی ندارد و دنیایی فراتر از انسانهای عادی را میجوید. این رمان که در قالب مجموعهای از نامههای ورتر به دوستش ویلهلم و درباره عشق او به دختری به اسم لوته و دریافتهای او از زندگی نوشته شده است. و گوته این داستان را بر اساس دلباختگی خودش به دختری به اسم لوته بوف نوشت و بخش بزرگی از این داستان با واقعیت منطبق است. این رمان تاثیر ژرفی بر جنبش رمانتیسم گذاشت. از مولفات رمانتیستی بودن این اثر میتوان گفت که: در بیشتر جاهای رمان طبیعت تحسین شده و بنا بر عقیدهای روسویی، انسان در طبیعت خوشبخت است و باید به طبیعت بازگردد. و ورتر بجای دنبالهروی از عقل و خرد و رسومات، به احساسات و هنر روی اورده و از زندگی شهری گریخته است به دامان طبیعت. ورتر سنت ها را به سخره میگیرد و گوته انحطاط و نابودی سنت ها و مذهب در اروپای قبل از انقلاب فرانسه را به تصویر کشیده. ورتر از بی معنایی رنج میبره و در عشق به دنبال معنایی برای زندگی میگردد. در این اثر سرنوشت و شرط خوشبختی شخصیت ها مرگ است، مرگ یکی از دو رقیب. این رمان بدلیل دفاع از خودکشی توسط کلیسا ممنوع اعلام شد، که باعث محبوبیت بیشتر این رمان و ترجمه آن به زبان های مختلف شد. در این شاهکار ما ورتری را داریم که دارای روحیه ای لطیف و عاشق، توامان با روحیهای شریر است. و این به حقیقت مانندی و واقعی تر بودن داستان کمک شایانی کرده. این رمان هم دارای داستانی جذاب، و هم شخصیت پردازی شاهکار است. این رمان کوتاه قلب شما رو هدف گرفته و در شروع رمان هم از شما خواسته است که: اگر دارای همان دلبستگیهای ورتر هستی از رنج او تسلایی بگیر و اگر دوستی نداری، این کتابچه را همدم خود قرار ده. این اثر را با ترجمه محمود حدادی خواندم. زروان (علی رستمی شاهراجی)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.