یادداشت مبینا گل‌صفتان

        داستان در یکی از شهرهای روسیه می‌گذرد که از پایتخت‌ها دور و جدا افتاده، یک بیمارستان دارد و یک تیمارستان.
شخصیت اصلی پزشک است (می‌دانیم که خود چخوف هم پزشک بوده) و داستان حول محور تحول تفکری او می‌چرخد.
چخوف در این کتاب انگار مقابل فلسفه‌ی داستایفسکی قد علم می‌کند که کجا رنج مایه‌ی تعالی‌ست؟ و باید آن را پذیرفت و کاری برای رهایی از آن نکرد؟ رنج کشیدن و واکنش نشان دادن را نشانه‌ی زندگی می‌داند و ریاضت و دنبال خوشبختی در درون بودن را مورد نقد قرار می‌دهد.
نگاه چخوف در این داستان به شدت زیباست! دیالوگ‌ها و گفتگوهای درونی هم.

ادبیات روسیه واقعا جذاب و شگفت‌انگیزه :)
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.