یادداشت یاسمن مجیدی

آن روز، به
        آن روز، به قصد گرفتن کتابی به کتابخانه رفته بودم اما کتابی که می‌خواستم آنجا نبود. گفتم دستِ خالی برنگردم. میان قفسه‌ها گشتم و چشمم به شبح اپرا افتاد. خلاصه‌‌ی آن را خواندم و برایم جالب آمد. به خانه که بازگشتم به محض خواندن مقدمه‌اش، کتاب را بستم و تصمیم گرفتم تا آخر هفته به کتابخانه برش گردانم، چون با آن ارتباط نگرفته بودم. سه روز بعد، در اینستاگرام برشی از سریال شهرزاد را دیدم که شهرزاد به قباد می‌گفت: شبیه شبح اپرا شده‌ای! با خودم گفتم بهتر نیست به این کتاب فرصت دیگری دهم؟ پس چند صفحه دیگر هم خواندم و داستان، چنان مرا به خواندنِ خود واداشت که به ندرت آن را بر زمین گذاشتم. شخصیت اریک یا همان شبح اپرا مرا گرفته بود، همان مرد نابغه اما جنایت‌کار، با آن صدای سحرآمیز زمینی و آسمانی، که به قول راوی شاید اگر چهره‌ای عادی داشت شریف‌ترینِ مردم می‌شد. همان مرد سیه‌پوشی که به گفته‌ی خود برای خوب بودن فقط به محبت _محبت  کریسیتن_ نیاز داشت و پس از دریافت ترحم‌برانگیزترین مهر از جانب او، ثابت کرد که می‌توانست انسانِ دیگری باشد.
این کتاب را بسیار دوست داشتم و پسندیدم.
      
593

47

(0/1000)

نظرات

بهترین کتابیه که تا حالا خوندم و خیلی خوشحال شدم که شما هم ازش لذت بردین
4

0

بله من هم رضایت زیادی داشتم از خوندنش. 

0

جسارتا شما کتاب دیگه ای شبیه این کتاب میشناسید ؟
@ysmnmajidi 

0

به گمانم بیشتر رمان‌های سبک گوتیک چنین حس و حالی رو بتونن در ما ایجاد کنن. مثلا من از گوژپشت نتردام و تصویردوریان‌گری یا افسانه اسلیپی هالو هم خوشم اومد.و اتفاقا قصد دارم بیشتر سراغ گوتیک برم.
@Cho_Wanning 

0

حقیقتا خیلی خوب توصیفش کردین ، قلمتون آدمو جذب می‌کنه 
1

0

متشکرم از لطف و حسن نظر شما 

1

چه جالب منم امشب همون برش از سریال شهرزادو دیدم و اومدم بهخوان ببینم بهترین این کتاب چیه که بخونمش؛ امیدوارم که دوستش داشته باشم

0

👏👏✔✔

0