یادداشت ali
1404/5/2
کتابی که دست دوم خریدم… ولی از اون خریدهایی بود که آدم خوشحال میشه قبلاً توی دست یکی دیگه بوده. صفحاتش پر از یادداشتها، دلنوشتهها و خطخطیهای کسی بود که نمیشناختمش، ولی انگار از همون اول یه جور آشنایی بین ما شکل گرفت. خوندن کتاب، با صدای بیصدای اون آدم همراه بود. انگار کتاب دو تا راوی داشت: کامو و خواننده قبلی. خود کتاب، مخصوصاً بخش اولش، خیلی ساده و سبک شروع میشه. شاید اونقدر که بعضیها بگن: “خب که چی؟” ولی صبر کن… از بخش دوم، یهدفعه همهچیز سنگینتر، واقعیتر و حتی فلسفیتر میشه. یه چیزی پشت سطرهاست که کمکم خودشو نشون میده. یه نوع تلخیِ بیقضاوت، یه نگاه بیپرده به آدمی که “احساس داره، ولی نشون نمیده”. من با شخصیت اصلی – مورسو – عمیقاً همزادپنداری کردم. نه به خاطر کارهاش، بلکه به خاطر نگاهش. اون جوری که قضاوتش کردن، منو یاد خیلی از تجربههام انداخت. وقتی مردم به جای دیدن آدم، فقط تصویر ذهنی خودشون رو ازش میبینن. وقتی نادیده گرفتن احساساتت، تو رو بیاحساس جلوه میده. قاضیهایی که دنبال حقیقت نیستن، دنبال معنایی هستن که خودشون از قبل ساختنش. و در نهایت… هزاران هزار حرف توی دل این کتاب هست. از اون کتابهایی نیست که جواب میده، بلکه از اوناس که سؤال درست میپرسه. سؤالاتی که شاید بهجاش جوابت رو توی خودت پیدا کنی.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.