یادداشت کتاب‌فام

        ۳۶۰ صفحه در ۱۲ ساعت و ۴۰ دقیقه.
‌‌
«برنهارت» بیش از آنکه یک داستان‌سرای روایی باشد، معمار آگاهی‌ست. پروژه‌‌ی او ارجاع به جهان شناخته شده و پر کردن آن با شخصیت‌هایی که شروع به کشف تضادهای خود با یکدیگر می‌کنند نیست، بلکه ایجاد حالات پیچیده‌ی ذهنی و سپس نابود کردن آن‌هاست. شخصیت‌های «برنهارت» در نابودی خود شریک‌اند، و زبانی هم به آن‌ها داده شده است که به طرز دیوانه‌واری تکراری و مجهز به لوازم تفکر منطقی‌ست.
‌
«یخبندان» به نوعی یک «کوه جادو»ست که طنزی غریب درش تخمیر می‌شود و این جملات آغازین است که لحن وحشتناک کتاب را بارز می‌کند: "دوره انترنی چیزی بیشتر از تماشای عمل پیچیده روده، برش دادن شکم و قطع کردن پاست؛ چیزی بیشتر از بستن چشم بیمار بعد از مرگ یا خارج کردن نوزاد از رحم مادر".
‌
راوی بی‌نام کتاب که یک دانشجوی پزشکی‌ست از جانب مافوقش مأموریت می‌یابد که به دهکده وِنگ برود "ملال‌آورترین جایی که تا به حال دیده بودم" و در مسافرخانه‌ای به شکل غیرممکنی افتضاح با دیوارهایی چنان نازک که می‌شود افکار دیگران را از ورای آن‌ها شنید سکنی می‌گزیند. چرا؟ برای زیر نظر گرفتن و مشاهده‌ی برادر دستیار جراح: اشتراخ، نقاش پیر که مدت‌هاست از وی بی‌خبرست.
‌
با چنین پلات مینیمالی و چنان توصیف‌های گذرایی، فضای بسیار زیادی برای افکار و نظرات اشتراخ پیر بوجود می‌آید (که بر خلاف انتظار ربط چندانی هم به هنر ندارند چرا که اشتراخ از هنر و هنرمندان متنفر است) که توسط راویِ بشدت تحت تأثیر قرار گرفته گزارش می‌شوند. برخی از مشاهدات اشتراخ عمیق بنظر می‌رسند، برخی دیگر به طرز عجیبی جالب‌اند و باقی بسادگی به هیاهوی ذهن یک دیوانه شبیه‌اند. با این حال، گهگاه، این هیاهوها به نوعی عظمت غنایی هم دست می‌یابند. شخصیت اشتراخ تمایل دارد که در مونولوگ‌های طولانی و پر سروصدا صحبت کند، که مشخصه‌ی تمام کارهای بعدی «برنهارت» است. عنصر دیگر، تکرار است: او اغلب عباراتی را با تغییرات جزئی تکرار می‌کند. با پیشرفت روایت، صدای راوی جوان به‌طور فزاینده‌ای در صدای اشتراخ ناپدید می‌شود.
‌
«یخبندان» برنهارت رمانی گیرا و درون‌نگراست که عمیقن در خوانندگانی که کاوش‌های فلسفی و روان‌شناختی در مورد شرایط انسانی را قدردانی می‌کنند، طنین‌انداز می‌شود، بویژه کسانی که از روایت‌های آرام‌سوز و متفکرانه‌ای لذت می‌برند که پیچیدگی‌های روان انسان را بررسی می‌کنند. استعداد باشکوه «برنهارت» برای مونولوگ‌های وجودی غم‌انگیز، «بکت» را به یاد می‌آورد و به‌نظر می‌رسد که در اولین حضور مسحورکننده‌اش کاملن بالغ شده باشد.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.