یادداشت •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°•

بسم الله ا
        بسم الله الرحمن الرحیم
بوی مُشک، گیاهان معطر، زمین و کاهگل‌های مرطوب از بدو ورود دعبل خزاعی به بغداد در سراسر کتاب شنیده می‌شود... به شوق ملاقات امام موسی کاظم ع (پدرامام رضا جانمان ع) بار سفر بسته بود که در کاروانشان، از همان جا که دخترک خوش نقش و نگار را از پس پرده حجاب دید و دلش لرزید داستان پر چالشش شروع شد... و چقدر حرص خوردم وقتی از درد عشق، توبه شکست و مست و خرامان در کوچه‌های بغداد شعر‌هایش را فریاد می‌زد....
اما زمان هایی هم بود که پیوسته تحسینش می‌کردم. مثل وقتی که به هارون ظالم طعنه زد و درباریان حرام‌خوار را یکی پس از دیگری، با شعر گفتن یا نگفتن تارومار می‌کرد... یا آن زمان که مداااام به در بسته می‌خورد و دست از تلاش برنمی‌داشت... و یا آن زمان که دست و دل از معشوق برید و پی ساده زیستی رفت و خدا چرخه سرنوشت را جوری گرداند تا بهونه شعرهایش، زُلفا، همدم روز و شبش بشود...
واااای اون لحظه ای که با زُلفا توانستند امام موسی کاظم ع را از دور ببینند را هرگز نمی‌توانم با کلمات توصیف کنم... یا آن زمان که به دیدار امام رضا ع رفت و شعر بلند و بالایی را تقدیمشان کرد...
اگر بخواهم از ظواهر فاصله بگیرم..
دعبل خزاعی(شاعر عاشق پیشه): مصداق نوع بشر بود که خدا موهبتی به او داده بود تا شرایط جامعه را برای امامت مولایش هموار کند و حق را در هر کوی و برزنی فریاد بزند

زُلفا: مصداق دنیا بود... باید از آن دل کند و ناگاه میبینی که خدا به یکباره همه‌ی دنیا را به پایت می‌ریزد و از برج های مرتفع جعفر برمکی هم بالاتر می‌بردت... زُلفا تلنگر هم بود و مشتاق بود تا دعبل طبعش را برای مظلومیت اهل‌بیت خرج کند نه چشم‌هایش

مسلم بن ولید استاد دعبل: مصداق کامل نبودن علم دنیایی بود باید از خدا و امام زمان(عج) طلب علم و فهم و جوشش آن در زندگی‌کرد.

ابن سیار پزشک، هم مصداق آدم‌هایی بود که به خاطر سبک زندگی نادرستش بر قلبش مهر زده شده بود و حتی با دیدن معجزه از امام رضا ع سر به راه نشد.

خوشا به حال دعبل تلاشش را کرد تا رضایت امام زمانش را جلب کند و به جای دعا و گریه زاری پیوسته برای رسوا کردن هارون و مامون و جاری کردن حق(ولایت بر حق و مظلومیت امام موسی کاظم ع و امام رضا ع) در جامعه شعر سرود...زُلفا هم اونقدر پاکدامنی و تقواپیشه کرد و دعبل را همراهی کرد که اوهم رضایت امامش را جلب کرد...
ای کاش منم آدم بشم و بیخیال دنیا بشم..‌.ای کاش منم برای ظهور و رضایت امام زمانم(عج) کاری بکنم...به قول آسیدعلی قاضی طباطبایی؛ دنیا پست تر از آن است که برای ما هدف قرار گیرد...
توکّل بر خدا...
این شعر حافظ هم سیر این کتاب را به شایستگی به تصویر می‌شد. گوارای چشم‌هایتان🌱

هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه‌که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذر‌ها
ره پنهان بنماید که کس آن را نداند
.
.
.
همگی ملک سلمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند
پ.ن: ترجمه قصیده تائیه دعبل را در نت بخوانید، خواندنی است
      
45

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.