یادداشت فاطمه یل آملی

                متأسفانه کتاب چاپ تمام است. من از کتابخانهٔ مدرسه گرفتم و خواندم. کاش کانون تجدیدش کند.
داستان حدود ۵۰ سال پس از حملهٔ مغول را روایت می‌کند. راوی ناصر پسر حامد است. پسر کتابدار کتابخانهٔ قلعهٔ الموت. داستان در گیر و دار تسلیم یا مقامت می‌گذرد؛ یعنی قلعه را تسلیم یاران هلاکو کنیم و جان به در ببریم یا بمانیم و از آشیانهٔ عقاب محافظت کنیم. قصه تقریبا تقابل جوانان پرشور و رشید الموت است با پیران جان‌ترس و محافظه‌کار قلعه.
چشم عقاب هم کتابخانهٔ الموت است که در نهایت با شفاعت عطاملک جوینی بخشی‌ش جان به در می‌برد.
سوژه کم‌مثال و زبانش ادبی است. ولی روایت خواندنی است و نوجوان را به ادامه دادن وامی‌دارد.
 خواندن چنین داستانی از سال‌های سخت تاریخ برای بچه‌ها جذاب است.
.
یک ستاره کم می‌کنم چون فکر می‌کنم برای بچه‌های ساده‌خوانِ متوسطهٔ اول ممکن است این بیانِ ادبی ترمزهایی داشته باشد.
        
(0/1000)

نظرات

anita :)

1402/11/12

این کتاب دوباره چاپ شده است و فکر میکنم توی فروشگاه های کانون پیدا میشود.
1
آره آنیتا جون. بعد از نوشتن این یادداشت، آقای هجری به من گفت که موجود است. :)