یادداشت dream.m
1404/4/22
هیس! دخترها فریاد نمیزنند. یا چگونه مردسالاری سکوت را به اسم حیا به جهان قالب کرد. کمتر زن و دختری هست که یک نوعی از تجاوز و آزار جنسی رو تجربه نکرده باشه؛ از شنیدن متلک جنسی و بدون اجازه لمس شدن تا رابطه جنسی ناخواسته با همسر و انواع شدیدتر. اما اغلب این آزارها هیچوقت گزارش نمیشن و حرفی ازشون زده نمیشه، به همین خاطر و بخاطر عدم ارائه تعریف دقیق از تجاوز، هیچ آمار رسمی و معتبری از قربانیان وجود نداره. بنابراین با تعداد زیادی قربانی تراماتایز شده طرفیم که نه تنها به درمان دسترسی ندارند بلکه اصلا قادر به روایت آنچه که به سرشون اومده و شکایت از متجاوز هم نیستن. حرف زدن از تروما و تجربه تراماتیک، برای اغلب افراد، به خاطر ترس از قضاوت شدن، بد فهمیده شدن، درک نشدن و یا نادیده گرفته شدن، دشوارترین بخش گذار از پی تی اس دی هستش. چه این تجربه ناشی از تصادف باشه، یا در اثر مرگ عزیزان، و یا به دنبال تجاوز و خشونت جنسی اتفاق بیفته، در هر صورت، قربانی برای گذار از بحران نیاز داره تا درباره آنچه که تجربه کرده، احساس کرده، دیده و شنیده، صحبت کنه تا بوسیله این بازتعریف کردن وقایع، تکه پاره های وجود خودش رو پیدا، به هم متصل و خودش رو بازسازی کنه. این فرایند بازگشت به خود و ترمیم روحی، جز با روایت تجربه تراماتیک امکان پذیر نیست. اما این روایت کردن، برای قربانیان تجاوز و خشونت جنسی، به خاطر آنچه که بالاتر گفته شد دشوارتره؛ علاوه بر اینکه این افراد اغلب در چنین مواردی، بزرگترین سرزنشگر و بزرگترین مانع بهبودی خود هستند. در کتاب «پسافاجعه»، خانم «سوزان برایسون»، با روایت تجربه خودش از مورد تجاوز واقع شدن، تقریبا کشته شدن، و مراحل گذار از بحران روحی و جسمی پس از این فاجعه، بر تاثیر شفابخش «روایت کردن » و ارزش «باز تعریف کردن تجربه تروماتیک» تاکید میکنه. «پسافاجعه» کتابیه که با روایتی عمیق و همدلانه به بررسی تاثیرات مخرب و ماندگار خشونت و فجایع بر افراد، بهویژه زنان، میپردازه. خانم برایسون (مدرس فلسفه و مطالعات جنسیت) با ترکیب روایتهای شخصی خودش و تحلیلهای فلسفی، سعی کرده به درک روانشناختی و اجتماعی تجربه قربانیان خشونت برسه و به خوانندگان کمک میکنه تا درک دقیقتری از این تجربهها داشته باشن. او با صداقتی باورنکردنی به واکنشهای روانی و بحرانهای هویتی خودش پس از فاجعه ای که از سر گذرونده پرداخته و نشون میده که چگونه درد و رنج، میتونه فرد رو به سمتی سوق بده که دست به بازنگری خود و ارزشهاش بزنه. سبک نگارش برایسون، صریح، صادقانه و احساسیه و بر پایه تجربههای واقعی و دردناک خود بنا شده. این کتاب از نظر فمینیستی هم ارزش ویژه داره، چون به عمق تجربههای زیسته زنان قربانی خشونت پرداخته و تلاش میکنه صدای اونا رو در جامعهای که اغلب این تجربهها رو نادیده میگیره، به گوش برسونه. برایسون با تأکید بر مسائلی مثل تجاوز، خشونت خانگی، و بحرانهای هویتی که به دنبال این فجایع برای زنان ایجاد میشه، ساختارهای اجتماعی و فرهنگی رو که قربانیان رو به انزوا و سکوت مجبور کرده، نقد میکنه. به همین دلیل این کتاب نقش مهمی در مطرح کردن مسئله خشونت جنسیتی و پیامدهای روانی و اجتماعی اون داره. از دیدگاه فمینیستی، پسافاجعه ارزشهایی مثل توانمندسازی و بازیابی قدرت شخصی زنان پس از تجربه خشونت رو مطرح میکنه. برایسون برخلاف بسیاری از روایتهای معمول که قربانیان رو افرادی ضعیف و بیدفاع تصویر میکنن، به پتانسیل و قدرت درونی اونها برای بازسازی خود تأکید داره و زنان رو از قالب قربانیان منفعل به افرادی پویا و توانمند تغییر میده. این نگاه فمینیستی به توانمندسازی، ارزش این کتاب رو در ادبیات فمینیستی و جنبشهای حقوق زنان بیشتر میکنه. همچنین ایشون به تحلیل ساختارهای قدرت و روابط اجتماعی ای میپردازه که به خشونت علیه زنان دامن میزنن. او با نگاهی انتقادی به ساختارهای مردسالارانه جامعه نگاه میکنه که اغلب با سکوت و یا بیتوجهی به درد و رنج زنان، به بازتولید خشونت کمک میکنن. برایسون با استفاده از روایتهایی از زنان قربانی، به تحلیل عمیقتری از مفهوم بدن و تأثیرات خشونت بر حس خود و هویت فرد میپردازه و نشون میده که تجاوز و خشونت چطور میتونه تصور از بدن و هویت فرد رو تغییر بده. «پسافاجعه» به دلایل زیادی کتاب مهم و ارزشمندیه. از جمله اینکه: این کتاب در حوزه فمینیسم صدایی تازه و همدلانه برای زنان فراهم کرده و بر این نکته تأکید میکنه که شنیدن و درک تجربیات زیسته زنان قربانی خشونت برای ایجاد تغییرات اجتماعی ضروریه. همچنین منبعی ارزشمند برای کسانیه که به مطالعه درباره حقوق زنان، فمینیست، روانشناسی تروما، و جامعه شناسی علاقمند ان و مفیده برای هر کس که به دنبال درکی عمیقتر از خشونت جنسیتی و فرآیند بازیابی باشه. این کتاب رو میشه هم اثری آگاهیبخشی و هم متنی الهامبخش در نظر گرفت که به قدرت درونی افراد برای بازسازی هویتشون پس از تجربههای سخت تاکید داره. و کتابیه که خوانندگان علاقهمند به موضوعات روانشناختی، فمینیسم و مطالعات اجتماعی رو همزمان و جداگانه راضی نگه میداره. شاید برای برخی از خوانندگان، این کتاب به خاطر تمرکز زیاد بر احساسات و جزئیات عاطفی، کمی کند و تکراری بنظر بیاد اما در عین حال، دیدگاههای انتقادی اش نسبت به ساختارهای اجتماعی و نهادهای حمایتی از جمله خانواده، دوستان، سازمان های دولتی، میتونه تاملبرانگیز و درنتیجه تغییر آفرین باشه. این کتاب همچنین در بحثهای مربوط به حقوق بشر و سیاستهای اجتماعی دیدگاه خاصی داره. خانم برایسون با تاکید بر اهمیت شنیده شدن صدای قربانیان و توجه به آسیبهای روانی و اجتماعی اونها، نهادهای اجتماعی رو به چالش میکشه. اون معتقده که جامعه باید بهجای سرزنش قربانیان، به بازسازی شون کمک کنه. این نگاه نقادانه، میتونه کتاب رو به مرجعی برای بحثهای سیاستگذاری اجتماعی و نهادهای حمایتی تبدیل کنه. و اگر بخوام به علت اینکه چرا با تمام این ویژگی ها بهش پنج ستاره نمیدم هم اشاره کنم؛ باید بگم به این خاطره که بنظرم برایسون درگیر یک نوع از کلیشه جنسیتی درمورد تجاوز شده که نگاه اون رو به جنسیت متجاوز و قربانی محدود کرده. به طوری که بنظر میرسه از نظر ایشون، متجاوز فقط میتونه یک مرد استریت و قربانی یک زن باشه. ...... در پایان از علی عزیز برای همخوانی و هم صحبتی پربار و صبوریش تشکر میکنم و به همه خیلی پیشنهاد میکنم این کتاب رو توی برنامه مطالعه شون قرار بدن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.