یادداشت عرفان ابوطالبی
1403/8/3
اقرأ بسم ربّک در حیرت. اولین مواجههام با کتابی که باز است دهانم جلویش نمیدانم از کجایش بگویم. که اینقدر لذت بوده برکت. چجوری اینقد خوب تمیز. آه را پیش از دورهٔ چهل خواندم و قاف را الان. خوشحالم ازشان. بیمقدمه ۳ نکتهٔ غیرعلمی از تأثیر کتاب و ۳ نکته هم از فنّ کتاب میگویم. ۱. اصلیترین ترسم پیشازشروع از «پند» بودن کتاب بود. نگار که نشستهای برابر منبری و محمدنامی تو را مدام اندرز کند. نیست. پند نیست اصلاً. واقعاً رمان است. تعلیق. پیرنگ. شخصیت. بْلابْلابْلا. اولش فکر میکردم مخاطب کتاب فقط عقلم باشد ولی بهمرور عاشقش شدم انگار. ۲. قاف برای من-و به گمانم خیلیهای دیگر که ساکتند- طرحی منسجم و تمیز به دست میدهد از آن چیزی که کمتر از یکدهمش را واقعاً میدانیم و احیاناً خیلی از آنچه میدانیم را اشتباه میدانند؛ از زندگی آخرین پیامبر را. من و گمانم خیلیها، لوحی سفیدیم در زندگی محمد. و قاف بنظرم در حال حاضر معتبرترین روایت است برای فردی مثل من تا الف) بفهمد ب) فهمیدههای غلطش را اصلاح کند ۳. قصههای کتاب عمیقاً گسترده است. از انواع آنچه «غزو» مینامندش تا صلح خیلی عجیب حدیبیه. از رئالیسمجادوییگونهٔ معراج پیامبر تا بول کردن یک نوزاد بر او. از شجاعتهای تکرارشوندهٔ علی -ع-، تا رفتارهای تهوری عمر بر غیرت پیامبر. حتی جاهایی مسخرهاش هم میتواند ناگهان آدم را جذب کند. مثلاً اینکه "تا مدت زیادی پیامبر کلاً موهایشان بلند بود و بعد از آن یکبار کوتاه کردند و تا آخر عمر دوباره بلند نکردند"، تقریباً به حال این روزهایم میخورد :)! ------------------------------------------------ ۱. متن کتاب ترکیبی خوشسلیقه است از سه متن کهن فارسی (بله، شامل تفسیر سورآبادی)، بدون تغییری حداقلی در خود متن و با تغییری قابل توجه در ویراستاری. اخیراً بحثی را در ذهنم شکل دادهام ذیل «قدرت اینتر». شفیعیکدکنی جایی بخشی از منشآت خاقانی را با زدن چند اینتر، شعر میکند! چگونه یک متن کسلکننده را میشود با اینتر و جابجا کردن خطوط و کلمات، جادوییزیبا کرد. ۲. کتاب، لذّت کامل یک متن کلاسیک را دارد، بهعلاوهٔ لذت ویراستاری بینظیرش. نگار که بیهقی را شاملو بازنویسی کرده باشد. کلمات کهنند و اصطلاحات و کنایات. چینش ولی نو است. ۳. روایت، کاملاً و در نقطهنقطهاش یادم را به «سفر قهرمان» جوزف کمبل میانداخت. بچهٔ چوپانی که نمیخواستند بهدنیا بیاید. بهدنیا آمد. نمیخواستند زنده ماند. زنده ماند. نمیخواستند باور شود. باور شد، به کرّات. میخواستند لشکرش بکشند، لشکر کشید. نمیخواستند حکومت کند. حکومت کرد. نمیخواستند با ۱۰۰۰۰ نفر لشکر بکشد سوی مولدش و همانجایی را که بهاجبار خروج کرده بود از آن را فتح کند. فتح کرد. تولد کرد، تشرّف یافت، بازگشت.
(0/1000)
1403/8/3
2