یادداشت axellee

axellee

axellee

1404/2/15

        واقیعت این است که پول هیچ اهمیتی ندارد، جز البته برای کسانی که آن را ندارند.
از متن کتاب-
**
به لطف شروع همخوانی، بالاخره من هم یکی از کتاب های ثافون رو خوندم. هرچند به خاطر دیرشروع کردن و تندخوانی دوستان برای من چندان همخوانی نبود(البته که در نیمه ی دوم کتاب کاملا بهشون حق دادم چون من هم دلم میخواست تندتر کتاب رو بخونم) و امیدوارم به همخوانی کتاب بعدی برسم. ولی حرف های بچه هارو تو گروه خوندم و باعث شد به این نتیجه برسم من اصلا نمیتونم انقدر قشنگ درمورد کتاب ها حرف بزنم و ریویو بدم. با این حال تلاشم رو خواهم کرد:]
نقطه ی قوت و اولین چیزی که در شروع کتاب من رو مجذوب کرد قدرت ثافون در به تصویر کشیدن و توصیف محیط بود. اینکه کاملا به اندازه بود، نه اون قدر پر جزئیات که زیاده گویی بشه و نه اون قدر کم که خواننده نتونه محیط رو تو ذهنش تجسم کنه. 
داستان درمورد پسری 15 ساله به نام اسکار هست (بعد از ناطور دشت دوباره با شخصیت اصلی نوجوان روبه رو شدم) که در مدرسه شبانه‌روزی در بارسلون زندگی می کنه. و آغاز ماجرای این روزیه که اسکار در زمان استراحت بعد از مدرسه فرار می کنه و پا به دنیای جدیدی میذاره. و در این راه با مارینا دختر مرموزی که با پدرش زندگی می کنه، داستان عجیب و فراموش شده ای که سال ها پیش در بارسلون اتفاق افتاده و انسان هایی که ارتباطی هرچند کوچیک با این داستان دارن رو به رو میشه. با وجود جذابیت داستان میخائیل و اوا من جزو کسانی هستم که بیشتر دنبال خوندن درمورد اسکار و مارینا بودم. 
به طور کلی، درمورد همه ی شخصیت ها به اندازه مناسبی اطلاعات کسب می کنیم ولی درمورد ماریا اون طور که دوست داشتم صحبت نشد(با توجه به نقشی که داشت). و همین طور یک جاهایی هم برای من علامت سؤال ایجاد کرده بود. هرچند ترجمه به حدی مشکل داشت که نمیتونم با قاطعیت بگم اشتباه نویسنده بوده یا مترجم؟ 
کتابی که من خوندم ترجمه ی قاسم صنعوی از نشر نیماژ بود. غیر از معومعو کردن گربه که تا قبل از این فکر میکرم میومیو میکنن :] و ترجمه ی عجیب غریب اسامی که باعث شد تا نیمه ی داستان من دوتا شخصیت رو هی باهم اشتباه بگیرم(شایدم من با اسم های اسپانیایی غریبه هستم)، چاپ نشدن نزدیک ده صفحه از کتابم یه تجربه منفی دیگه از نشر نیماژ بود. و همین طور با توجه به فضای کتاب نیاز داشت روون تر ترجمه بشه.
به هرحال، با وجود این نقاط منفی حس کلی من از این کتاب اینکه خوشحالم خوندمش و چند روزی رو کنار اسکار و مارینا در خیابان های بارسلون قدم زدم ، اون هوای گرفته رو باهاشون نفس کشیدم و به دنبال کشف حقیقت رفتم.
همچنین دلیلی شد که هرموقع تونستم به سراغ مجموعه "گورستان کتاب های فراموش شده" برم.
و در آخر نمره ی من به این کتاب : 3
(هرچند می خواستم 3 ونیم بدم ولی به این نمره راضی شدم)
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.