یادداشت مریم علویان
1402/7/9
سلین، این نویسندهی چیرهدست، با نوشتن زندگینامهی فشردهای از دکتر سملوایس ، بین نویسندگی و پزشک بودن خودش رابطهای جذاب ساختهاست و گرچه رویکردش در نوشتن با دیگر آثارش متفاوت است، واضح است که کسی مثل سلین میتواند اینقدر جذاب درمورد زندگینامهی فردی که از دنیا رفته بنویسد و تا خط آخر مخاطب را همراه با کشمکشها پیش ببرد. اما دکتر سملوایس؛ که رسیدن از نبوغ به جنون را تجربه کرده، هم در زندگیاش و هم در شکل روایت این اثر با تاکید بیشتری، انسانی است معمولی از نظر اشتباه کردن در رفتارها، خلاق بودن، شیطنت داشتن در زندگی، مغرور بودن و کسب موفقیت و شکست خوردن. چیزی که در زندگی سملوایس و البته در روایت سلین برجسته است و همذاتپنداری مخاطب را جلب میکند، این است که کسی به کشفی رسیده و اثباتش هم کرده و به دیگران هم عرضهاش داشته اما دیگران به عمد سعی دارند این کشف را نبینند و انکار کنند و کاشف را به کنجی تبعید کنند. این از وحشتناکترین اتفاقات دنیاست و به صورتهای مختلف برای آدمهای متفاوت در شغل و روابطشان پیش میآید و فرد باید خیلی قدرت روحی بالایی داشته باشد تا خود را از انزوا و جنون نجات دهد و در مسیرش پیش رود. دکتر سملوایس که انسان ضعیفی هم نبود، با تجربهکردن یک زندگی همراه با اوج و فرود در جامعهای از همکاران و سیاستمداران جهان و رویارویی با از مجموعهای از تمام عوامل موثر بر زندگیاش، نبوغش را فدای کشف مهمش کرد. او جایی ترمز برید و تا انتهای جنون و نابود کردن خودش پیش رفت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.