یادداشت نرگس

نرگس

نرگس

1404/1/22

        🍃مبادا دوباره اين طرز زندگى را شروع کنید، خانم!... عاقبت خيلى بدى دارد!... خيلى بايد آرامش داشته باشيد، احتياط كنيد، خيلى دغدغه نداشته باشيد!..."هه! ارواح شكم‌مان! سال به سال وضع بدتر مى شدا... دريغ از يك دقيقه آرامش!.

دومین رمان که از سلین خوندم؛ دسته‌ی دلقک‌ها و حالا مرگ قسطی. در آینده هم امیدوارم «سفر به انتهای شب‌» رو ازین نویسنده بخونم. حتما ولی نه فورا! واقعا خوندن از سلین اعصاب میخواد🫠.
همون‌طور که قبلا گفتم: «سلین، نویسنده‌ایه‌ که سبک خاصی داره: خیلی راحت وقایع تلخ و بد رو با لحن محاوره به رشته‌ی تحریر درمیاره و به خواننده منتقل میکنه. واقع‌گراست و نه‌تنها تلخی زندگی رو کتمان نمی‌کنه بلکه اون رو واضح‌تر و روشن‌تر بیان می‌کنه!»

اما در مورد مرگ قسطی: فردینان شخصیت اصلیه کتاب، فردی تنها، افسرده و پزشکه. از شغل، حقوق و افرادی که باهاشون سروکار داره راضی نیست و  شروع میکنه به زمین و زمان گله میکنه و غر میزنه. یک‌روز مریض میشه و تب میکنه. توی تب و هذیون به یاد بدبختیاش میفته و از دوره‌ی کودکی تا نوجوانیش رو تعریف میکنه و این میشه داستان اصلی کتاب. پدرش رو یک کارمند ساده شرکت بیمه و‌ مادرش رو فروشنده‌ی تور و دانتل معرفی میکنه که البته بی‌شباهت به زندگی خود سلین هم نیست!
به روایتِ تلخ و کشدار از فروپاشیِ روح یک کودک زیر فشار خانواده و جامعه! و به عبارتی همون مرگِ قسطی…
🌱جداً عجب وضعی‌ست وقتی که تنها جاهایی که برای نفس کشیدن آدم مانده یکی از یکی هولناک‌تر شده...

سلین با سبک مخصوص به خودش، با جملات شکسته، نقطه‌گذاری‌های خاص، با بی‌رحمی جهانی رو به تصویر میکشه که نه قهرمان داره و نه امیدی… فقط زنده موندن، اونم به زحمت. شخصیت‌هاش، هرکدوم به یک نحوی شکست‌خورده و مفلوکن.

با نگاهی تلخ و عمیق، از کودکی مینویسه که بدبختی باهاش زاده شده و زندگیش چیزی جز پرداخت قسطی مرگ نیست.
علاوه بر این خانواده، بقیه‌ی افراد جامعه هم در حال دست‌وپا زدن و تلاش برای زندگی‌ان و‌  برخلاف تلاش بیشتر، عایدیِ کمتری دارن و هر روز به سمت بدبختیِ  بیشتری میرن.

این اتفاقات مربوط می‌شن به اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰؛ دورانی که فرانسه از مراحل اصلی صنعتی‌شدن گذشته، اما هنوز آثار و عوارض اجتماعی اون کاملاً از بین نرفته. همین روزگار پرتلاطم، زمینه‌ساز خیلی از بحران‌های شخصی و اجتماعی توی رمان شده. سلین هم با دقت و جزئی‌نگری خاص خودش، فقر، نابرابری و فشارهای اجتماعی اون دوران رو بی‌رحمانه روایت می‌کنه و ازشون چشم‌پوشی نمی‌کنه.

علی‌رغم تلخی رمان، سلین زندگی رو نمی‌کوبه و بی‌ارزشش نمیکنه. کودک داستان علی‌‌رغم بدشانسی و تیره‌روزی هربار قوی بلند میشه و به زندگی ادامه میده.
منم با همه‌ی سیاهیش دوسش داشتم! خوندنش برام سخت بود و طولانی شد. حتی رغبت نداشتم براش یادداشت بنویسم اما تک‌تک لحظه‌ها و صحنه‌هایی که توصیف‌ کرده بود به قدری دقیق و‌ تمیز بود که همیشه تو ذهنم باقی میمونه.
🌱از مقدمه‌ی آقای سحابی به نقل از سلین: «... من همان‌طورى مى‌نويسم كه حس مى‌كنم... ازم خرده مى‌گيرند كه بددهنم، زبان بى‌ادبانه دارم. دراين صورت اين خرده را بايد از رابله، ويون، بروکل و خيلى‌هاى ديگر هم گرفت... از بي‌رحمى و خشونت دائمى [كتاب‌هايم] انتقاد مى‌كنند... چه كنم، اين دنيا ذاتش را عوض كند، من هم سبكم را عوض مى‌كنم ...»
🌱سلین: «همه‌ی ما آزادتر می‌شدیم اگر همه‌ی حقیقت درباره‌ی بدسگالی آدم‌ها بالاخره گفته می‌شد.»
در ضمن کتاب خالی از نکات جالب و آموزنده نیست.. از اهمیت خانواده و تربیت فرزند گرفته تا مهاجرت و تحقیقات علمی و …

پیشنهاد نمیکنم رمان‌خوندن رو با کتابای سلین یا حتی سبک‌نوشتاری نزدیک به سلین شروع کنین انقدر که سنگین و دردناکن! حتی اگر مثل من تاثیر زیادی از فضای کتاب و شخصیت‌ها میگیرید، بین خوندن کتابای سلین حتما فاصله بندازین، چون تلخن، سنگینن، و ممکنه رو حال‌وهواتون تأثیر بذارن. اما با همه‌ی اینا، خوندنشون تجربه‌ی منحصربه‌فردیه و توصیه‌شون می‌کنم.
      
418

39

(0/1000)

نظرات

معرفی خیلی کاملی بود خداقوت 
چند روز پیش کتاب عامه بوکوفسکی را می خواندم که موضوع اش این بود که فرشته مرگ به یک کارگاه خصوصی سفارش می دهد که سلین را که گمان می کرده زنده شده است برای او پیدا کند، کتاب را تا نیمه خواندم و رها کردم 
من خواندن یک کتاب که پیرامون سلین نوشته شده باشد را 
آنهم با لحن طنز، نمی توانم تحمل کنم
کتاب های خودش را که قطعا نمی توانم
4

1

نرگس

نرگس

1404/1/24

خیلی ممنونم که وقت گذاشتین، خوندین و نظرتون رو به اشتراک گذاشتین، واقعاً خوشحال شدم!
راستش من هنوز هیچ کتابی از بوکوفسکی نخوندم، ولی با توصیفی که شما از اون کتاب داشتین، خیلی علاقمند شدم که بخونمش.
شدم دقیقاً مثل اون بچه‌ای که بهش گفتن «به آتیش دست نزن، می‌سوزی»، ولی با لبخند دستشو می‌بره جلو :)!
در مورد سلین هم واقعاً باهاتون هم‌نظرم… فضای کارهاش خیلی سنگینه و توصیف‌های تلخش از فقر و بیچارگی، راحت از ذهن بیرون نمیره X﹏X. با اینکه خیلی آزاردهنده‌ست، اما یه چیزی توی سبک روایتش هست که باعث میشه نتونم ولش کنم! همیشه با خودم میگم: “خب آقای سلین، حالا میخوای چیکار کنی؟ این یکیو چجوری میخوای جمع کنی؟”
همین کشش داستان و قلم خاصشه که باعث میشه با همه‌ی تلخیاش، دنبالش برم.. 

2

سلامت باشید ...درباره بوکوفسکی باید بگویم که کتاب هایش واقعا ضد اخلاقی است اما نثرش و صراحت لهجه اش بی نظیره من رو یاد جلال می اندازه ولی خب ....واقعیت اینه که امثال سلین و بوکوفسکی و ... با اینکه شاید از محتوایشان رنج ببرید و برایت دلخراش باشد ولی توی اگر دست به کتاب هایشان بزنید مغناطیس آنها شما را می کشد و با اینکه سمپاتی با آن ندارید ناگهان می بینید تا انتها آنها را خوانده اید و اگر هنر را بمثابه فرم بدانیم، آن ها در بهترین های فرم خود، حرفشان را زده اند و به نظرم انسان ها نیز همینگونه اند بمثابه یک فرم هنری  
 @Nargs 

1

نرگس

نرگس

1404/1/24

چقدر قشنگ نوشتین، لذت بردم.
کاملاً موافقم؛ بعضی نویسنده‌ها با همه‌ی تلخی و زخم‌هایی که تو نوشته‌هاشونه، یه جور مغناطیس عجیب دارن که نمیذاره رهاشون کنی.
 تعبیر «انسان بمثابه یک فرم هنری» رو هم خیلی دوست داشتم.
ممنونم که تجربه‌تون رو باهام به اشتراک گذاشتین🙏🏻🌱.  
 @amirabbasshahsavarii 

2