یادداشت نیایش
دیروز
برت از ته دلش میدانست که جادو واقعی است اما همکلاسیهایش او را مسخره میکردند. از وقتی که به یادداشت در این مدرسه بود،از زمانی که سه سال داشت و مردی ناشناس و سیاه پوش او را به آن مدرسه آورده بود. برت در خواب هم نمیدید که سوار بر کشتی هوایی شود و با دوستان واقعیاش به طرف قلعهای شناور در ابرها سفر کند. حقیقتاً خیلی این کتابو دوست دارم پیشنهاد میکنم بخونیدش یک سری اتفاقات عجیب توش میوفته بعضی جاهاش واقعا اشک درار بود و بعضی قسمت هاش هیجانی می شد که خیلی خوب بود... یک وایب خیلی فانتزی ای ازش گرفتم که از همون اول جذبم کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.