یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
دکتر علی شریعتی در یکی از فرازهای درخشان کتاب ماندگار "هبوط در کویر" از تجربه عجیب همراه شدن با یک پیرمرد مقنی در کودکی میگوید: "من چنين ميپندارم که او يك مقني نبود، هم »او« بود که، اين بار، در صورت يك مقني، مرا از زير اين آسمان، از روي اين زمين، براي تعليم نخستين درس، براي فرود آوردن نخستين تازيانه بر يك روح بيدرد و خوابآلود، به دل خاك برد، قلب سنگين زمين، آنجا که کمتر زندگي است، آنجا که به عدم نزديكتريم، آنجا که سفر بزرگمان را، پس از اين حيات، بايد از آنجا آغاز کنيم. آري، سفربه آسمانها، از روي زمين آغاز نميشود، از درون شهرها و آباديها، از درون خانهها و بسترها آغاز نميشود. از زير خاك، از عمق زمين بايد به آسمان پرواز کرد، آن آسمان، اين سقف کوتاهِ در زرورق گرفته کودن که بر سرما سنگيني ميکند نيست." چنین که شریعتی توصیف میکند شغل در گذشته فقط وسیله ای برای امرار معاش نبوده است، قالبی برای شکل دادن به روح انسان بوده است و ناگزیر برخی مشاغل مثل چاه کنی و چوپانی که لازمه آنها تنهایی و خلوت بوده اند جلای ویژه ای به روح انسان میداده اند. بدین ترتیب روستا که بستر خاص فعالیت این مشاغل بوده و هست باید تفاوت های ماهوی با شهر و مشاغل شهری داشته باشد. همین تفاوتهای اساسی بوده که در داستان نویسی معاصر ما توجه نویسندگان مختلف را به روستا جلب کرده و آثار مهمی در فضاهای روستایی نوشته ده اند. اما نگاه نویسندگان معاصر به روستا الزاما شبیه این نگاه شهودی شریعتی نبوده. روستا در دید ساعدی بستری مغشوش از جهل و وهم است و در نگاه جلال یک جامعه عقب مانده درگیر با عوارض تجدد. حتی در نگاه دولت آبادی که امکان زایش حرکت های آزادمنشانه را در میان روستانشینان و کوچ نشینان جدی میگیرد، زمینه های رشد فساد اخلاقی و اجتماعی در روستا بیشتر از شهر فراهم است. با این مقدمه باید گفت که "میرزا مقنی گورکن" رمانی است عمیق و شهودی که به بهانه یک شغل در آستانه فراموشی، موتیفی مهم را در خود پرورش میدهد: مرگ اندیشی! علی درزی موفق شده شخصیت میرزا مقنی را به عنوان یکی از اهالی روستا شبیه یک پیامبر عزلت گزیده تصویر کند که حضورش برای مردم یادآور مرگ است. حضورش مردم را میترساند و به آنها تلنگر میزند که مرگ نزدیک است. شغل چاه کنی و گورکنی او را شفاف تر و زلال تر از باقی ساکنان روستا کرده و ارمغانی که برای او به همراه آورده با خبر شدن از زمان مرگ مردم است. البته نویسنده در یک آشنایی زدایی جالب که اثر را به داستان های ژانر وحشت نزدیک میکند سعی میکند میرزا را از این قابلیت ویژه ناراضی و اندکی مرعوب جلوه دهد. بنابراین میشود گفت با رمانی روبرو هستیم که هم ظرفیت های عرفانی و شهودی بالایی دارد و هم از قابلیت های رمان ژانر به خوبی بهره گرفته. از طرف دیگر درزی سعی کرده نگاهی واقعی به روستا داشته باشد و روستای جیران در این رمان تفاوتهای زیادی با روستای بیل غلامحسین ساعدی که مردمش مشتی احمق تصویر میشدند دارد. اینجا لااقل یک شخصیت پیامبرگونه رزاآلود مثل میرزا مقنی را داریم که با عالم دیگر ارتباط دارد و قصدش کمک کردن به دیگران است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.