یادداشت

Fatima

1403/2/23

آخرین چیزی که به من گفت: رمان
        تا زمانی که هنوز راز اوئن رو نشده بود ، داستان خیلی خوب پیش رفت ؛ تا اون موقع حدس های مختلف دربارۀ زندگیش و دلیل کاراش می‌زدم و واقعا کنجکاو بودم ببینم بالاخره به کجا قراره برسیم و هانا چه تصمیمی می‌گیره ...
ولی بعد از اینکه همه چی معلوم شد ، داستان واقعا تلخ شد:)
یعنی خب یه جورایی کار های اوئن منطقی به نظر می‌رسید ولی  این که بعد از گذشت سال ها دوباره خیلی ناگهانی به فکر انتقام از اوئن باشن اونم به این شدت ، منطقی نبود ..
به نظرم می‌تونست به نحو دیگه ای دوباره کنار خانواده‌ش باشه ؛ شاید با یه ظاهر جدید ، یا شاید هم باید دوباره همه چیز رو از اول شروع می‌کردن با اسم و رسم جدید؛
چون با وجود اینکه تو طول داستان چند بار گذری به گذشته هم زده میشه ، آدم هی امید داره که آخرش همه چی درست میشه ، دوباره همه ش به روال قبل برمی‌گرده ، اون زندگی شیرین این‌جوری نابود نمیشه ! 
اما خب ....

خلاصه که پایانش رو دوست نداشتم و اگه پایان بهتر و خلاقانه تری داشت ، برام کتاب دوست داشتنی ای میشد..

      
41

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.