یادداشت

زن و مسائل قضایی و سیاسی (شهادت، قضاوت، افتاء، سیاست)
        بسم الله الرحمن الرحیم.
(این صرفاً نظر شخصی یک فرد نابالغ است و ارزشی ندارد. و با افزایش سن و مطالعه و تجربه ممکن است تغییر کند.)

۱- ۱۲۶ صفحه خواندم ولی تا آخر هم نفهمیدم موضع خود استاد دقیقاً چیست.
البته این به نظرم ایراد نیست. حتی شاید یک مزیت هم حساب شود. چون وقتی نویسنده نظر شخصی خودش را هم وارد می‌کند ذهن مخاطب ناخودآگاه با نویسنده هم سو می‌شود. ولی اینجا بیشتر با آیات و روایات و استدلال ها و نقل قول ها و درجه اعتبارشان طرف بودم.

۲-علاقه من به کتاب های شهید مطهری به خاطر روراست بودن و منطقی بودن ایشان است. کتاب های دیگری هم در خصوص مسائل زنان خوانده‌ام و گفت و گو هایی هم داشته‌ام. که غالباً با کلمات بازی می‌کردند و حس من این بود که نویسنده قصد دارد با این حرف های قشنگ احساساتم را به بازی بگیرد و مخاطبش منطقم نیست. (البته اگر اصولاً عقل و منطقی برای من قائل باشد.)
من ترجیح می‌دهم کسی صاف توی رویم بگوید "زن عقل ندارد." تا اینکه با حرف هایش احمق فرضم کند.
ولی این کتاب از این تهمت مبرا بود. من حرف های قشنگ ندیدم. توصیف های دلنشین ندیدم. بازی با کلمات و توجیهات احمقانه ندیدم.

۳- یک سالی است دو اصل جدید برای قضاوت هایم در نظر می‌گیرم:
اول اینکه: هرچیزی که برای من ناخوشایند است، الزاماً غیر منطقی و غلط نیست. به همان اندازه که هرچیزی برای من خوشایند است، الزاماً منطقی و درست نیست.
و دوم اینکه: هیچ اندیشمندی علم کامل، حجت کامل و بت نیست.

درباره اصل دوم باید بگویم توی یادداشت هایی که روی کتاب های این شهید بزرگوار نوشته شده زیاد دیده‌ام که اگر کسی نقدی نوشته، خیلی ها ناراحت شده‌اند.
ولی توی صفحه ۱۶ کتاب استاد حرفی می‌زنند، که آن گفته را هم نه طبق حدس و گمان و نظر شخصی می‌زنند، بلکه از آیه قرآن برداشت می‌کنند، ولی بعد در جلسه بعد می‌آیند و می‌گویند که من بیشتر روی این آیه فکر کردم و دیدم فلان برداشت غلط بوده! 
یعنی خودِ شهید مطهری قبول می‌کنند که ممکن است اشتباه کنند، ولی برخی حاضر نیستند قبول کنند.
حتی به جز این در جای جای کتاب هم می‌گویند که باید روی این مسئله بیشتر فکر کرد، باید بیشتر مطالعه کرد و...
که این هم یکی دیگر از دلایل علاقه‌مندی من به ایشان است. اینکه روی گفته های خودشان تعصب ندارند.

۴-حالا من هم با تکیه روی همین که هیچ اندیشمندی علم و حجت تمام نیست، می‌گویم: راستش را بخواهید من خیلی از حرف ها و ادعا های کتاب را نپذیرفتم. چون با منطق ضعیف خودم جور در نیامد.

مثلاً جایی با آوردن چند مثال یک استدلال می‌آورند و می‌گویند در حق الله ها شهادت زن معتبر نیست اما در حق الناس ها شهادت زن معتبر است، بعد استدلال می‌کنند که چون حق‌الناس از حق‌الله مهم تر است، پس اگر مراد این بود که زن عقل یا حافظه‌اش کمتر است نمی‌گفتند که شهادت زن در حق الله که کم اهمیت تر است قبول نیست و بعد آن‌وقت در حق‌الناس که مهم تر است قبول است!
در نتیجه مراد این بوده که زن به اجتماع کشانده نشود!
که این استدلال(با منطق ضعیف من و برای من) غیر منطقی است.
چون که شما اگه فرض کنید قتلی پیش آمده باشد، و یک کودک دیده باشد، شهادت این کودک هم در نظر گرفته می‌شود، (حالا نه اینکه معتبر باشد ولی در نظر گرفته می‌شود.)
اما مثلاً توی معامله یا یک چیز بی اهمیت تر، شهادت کودک اصلاً مطرح نیست.
پس اینکه آن مسئله، مسئله مهم تری است دلیل بر این نیست که فرد شهادت دهنده باید عاقل تر باشد، بلکه برعکس، هرچه مسئله مهم تر باشد، مثل همان قتل، ممکن است روی شهادت یک آدم استثنائی، یک آدم دیوانه، یک کودک، و یک زن هم حساب کنند.
(البته همین جا می‌گویم که ایشان استدلال های قوی‌تری هم در این زمینه آورده‌اند و من فقط یک مثال زدم.)

۵- با تکیه روی اینکه  هرچیزی که برای من ناخوشایند است، الزاماً غیر منطقی و غلط نیست هم می‌گویم که مواجهه‌ام با کتاب و قضاوتم بر اساس احساساست شخصی نبوده. شاید بر اساس منطق غلطی بوده باشد، ولی بر اساس احساساتم نبوده. چون ملاک حس من نیست.
مثلاً شهید مطهریِ عزیز توی کتاب گفتند  "عقل" را اگر نه به معنای قوه سنجش و ادراک، که به معنای قوه فراگیری و یادگیری و ابتکار در نظر بگیریم، قوه فراگیری مرد بیشتر از زن است. و تجربه و تاریخ هم این را نشان داده.
بعد هم اضافه می‌کنند که باز هم زن هایی هستن که از مرد ها در این زمینه باهوش تر هستند. ولی این را نمی‌شود به همه تعمیم داد. مثلاً توی یک کلاس بیست نفره، ممکن است دختری باشد که از پسرهای کلاس یادگیری بهتری داشته باشد،  اما اینجا بحث سر فرد نیست. بحث سر نوع است. و آمار و کلیت مهم است. و جزئی نیست.
من حاضرم قبول کنم. ولی پذیرش این هم مستلزم مطالعات بیشتر در این زمینه است.
که آیا علم می‌پذیرد که این قوه در جنس مرد بیشتر است؟ و آیا تجربه و تاریخ واقعاً ثابت کرده است؟ آیا اینکه زن در این زمینه ها همیشه از مرد عقب‌تر بوده معلول نوع خاص آفرینشش است یا معلول عوامل اجتماعی؟ چون در حال حاضر خیلی ها استدلال می‌کنند که چون همیشه زور بازوی مرد بیشتر بوده و بر زن غلبه داشته هیچوقت این فرصت را در اختیار زن قرار نداده. نمی‌دانم این استدلال چقدر قوی است. چون در رد این استدلال هم می‌شود حرف هایی گفت. و مستلزم مطالعات بیشتر است. 
یا آیا اینکه واقعاً این مسائلی که توی کتاب مطرح شد فطری است؟ یا به مرور زمان بر زن تحمیل می‌شود؟
مثلاً آیا یک دختربچه از ابتدا به مشاغل سیاسی علاقه ندارد یا با گذر زمان و تربیت خانواده و نگاه جامعه بی‌رغبت می‌شود؟
یا برعکس. اینکه در غرب زن ها به این جور کار ها بیشتر علاقه دارند، آیا از کودکی و به طور فطری در وجودشان بوده؟ یا با جو و القائات رسانه و فرهنگ راغب شده‌اند؟
این ها پرسش هایی است که من جوابش را نمی‌دانم. و باید بیشتر در این زمینه بخوانم.

۶-کتاب در کل کتاب مفیدی بود و درباره خیلی از مسائل هم حرف های جدید، قابل تامل و قانع کننده‌ای داشت.
      
5

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.