یادداشت محمدقائم خانی
1402/3/2
3.4
9
. «گور سفید» یکفرصت سوخته است. فرصتی که میتوانست به یکی از مهمترین مفاهیم کل دورۀ معاصر ما بپردازد؛ قانون. مفهومی که لاأقل از مشروطه به این طرف، همۀ هستی ما را درگیر خودش کرده است. گور سفید، فرصتی استثنایی بود برای این که نویسنده به «قانون» بپردازد و برگ برندهای را در آخرین رمانش برای ادبیات رو کند، اما متأسفانه قیصری این کار را نکرده و تنها به لحظۀ اعمال آن فکر کرده و درگیر ظاهری شده که هیچلایهای برای پیشبرد قصه و جهان داستانی ندارد. آن صحنۀ بینظیر دریاچۀ نمک، حیف شده؛ چون هیچرابطۀ علی و معلولی درستی در رمان ننشسته است. اگر نویسنده میتوانست در طول رمان به خود «قانون» خیره شود، صحنۀ «گور سفید» میتوانست به یکی از ماندگارترین نقطههای گرهگشایی در رمان فارسی تبدیل شود. یکی از مقاطع حساس در مواجهۀ ایرانیان با قانون، مشروطه بود. هرچند مشروطه با شعار عدالت شروع شد، ولی خیلیزود به بحث از قانون کشید و فرآیند پیچیدۀ نوشتن قانون اساسی در ایران آغاز گشت، اما کار با نوشتن آن تمام نشد؛ چراکه قاجاریه دولتی نبود که بیش از آن ظرفیت نزدیکشدن به شکل جدید از قانون را داشته باشد. هرجومرج، ایران را فراگرفت تا جنگ جهانی اول و بعد هم کودتای اسفند 99. آنجا نقطهای بود که ایران، کامل با چنین مفهومی درگیر شد و صورت نوینی از خود ارائه داد. هرچند نقش انگلستان در این فرآیند، بسیار اساسی و اثرگذار بود. مهمترین مفهوم تثبیتشده در دورۀ رضاخان، قانون به معنای حقوقی و سیاسی آن با پشتوانۀ نظامی بود. قانون، شاکلۀ دولتـملت مدرن و مفهوم میانجی رتقوفتق تمام امور دنیای جدید است. قانون، معیار و فصلالخطاب حوزههای اقتصادی، اجتماعی، قضایی، فرهنگی و سیاسی دنیای مدرن است و بدون آن امکان استقرار دولت مدرن وجود ندارد. علیرغم احساسات مردد ایرانیان نسبت به سکولاریسم مستبدانۀ رضاشاه، او موفق شد با تأمین بیشترین تعلقات تجدد، صورتبندی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور را دگرگون سازد.  با شکلگیری دولت مدرن، شعارهای عصر مشروطه، نمودی عینی یافت و پیامدها، نتایج و الزامات حاصل از آن فراتر از اقلیتی روشنفکر در جامعه، خود را نشان داد. خرد ایرانی با پذیرش قانون، وارد دورۀ حکومت و جامعۀ اعتباری شد و قرارداد اجتماعی را بهعنوان زیربنای تأسیس تمدن و حرکت بهسوی آینده قبول کرد. با همۀ آبوتابی که در تغییر مسیر روشنفکری ایران پدید آمد، تلقی خواص و عوام از قانون و دولت، همان شکل بنیادین ابتدای پهلوی را حفظ کرد. این تلقی از دهۀ سی تا امروز مورد پذیرش همه (مگر انگشتشماری از نخبگان) قرار گرفته و مبنای عمل ما ایرانیان را (همچون تمام مردم دنیا) تشکیل داده است. تا اینجا هنوز حرفی از مهمترین گام مردم ایران زده نشده است. انقلاب اسلامی در حلوفصل دشواریهای قانون در دنیای جدید، بسی مهمتر از مشروطه و حکومت پهلوی است. انقلاب اسلامی گره کور رابطۀ سنت ایرانی را با قانون جدید گشود و افقی برای حرکت ما در دهههای پایانی قرن بیستم باز کرد. درست در زمانی که جنگ سرد روبهپایان بود و زمینههای شکلگیری نظام تکقطبی در دنیا آماده میشد، قرائتی کاملاً نو از قانون به مردم دنیا بهویژه شرقیان ارائه شد تا راهی پیش پای ملتهایی بگذارد که در چرخۀ اقتصادی سرمایهداری جهانی، هنوز هویت خویش را کاملاً از دست ندادهاند. از این روست که از آغازین روزهای پیروزی انقلاب در سال 57 تا امروز، همواره قانون یکی از چالشهای اصلی حکومت و جامعۀ ایران بوده است. از جمله چالشی که در دهۀ هفتاد پیش آمد و در نقاطی خود را بهصورت تقابل واقعگرایی دولت با آرمانگرایی نیروهای پشتیبان گفتمان انقلاب، نشان داد. پس پرداختن به این گروه آرمانخواه که ایدۀ اصلی قانون دینی را پیگیری میکردند و نمیخواستند به مناسبات دولت جدید تن بدهند، فرصتی بینظیر برای پرداختن به یکی از مهمترین چالشهای ایران معاصر است. فرصتی که فرم رمان، چه در نزدیکشدن به شخصیتها و چه از منظر روایتی قاطع یا نسبی، میتوانست نصیب رمان «گور سفید بکند. اصولاً شخصیت تخت صالح و برادرش چنان تنک است که اجازۀ واکاوی هیچمفهومی را نمیدهد، چه رسد به مفهوم عمیق و ذوابعاد قانون. تکلیف همهچیز از صفحههای اولیه معلوم است و نویسنده هیچتلاشی برای کوچکترین آشناییزدایی انجام نمیدهد. حتی شاید با کمی سختگیری بشود گفت که اصلاً ما با شخصیت مواجه نیستیم و فقط چندتیپ در داستان حضور دارند. بههمیندلیل چارهای برای نویسنده نمیماند جز این که ماجرا را در نحوۀ عملیکردن مجازات، پیگیری کند و اصلاً بر خود «قانون» متمرکز نشود. خیرهشدن به چنین مفهوم ژرفی، نیاز به عمقی دارد که شخصیتهایی پیچیده میتوانند چنین زمینهای را بهوجود بیاورند، اما نه صالح چنین ظرفیتی دارد و نه برادرش. رمان، تنها صحنۀ دو روساخت است که باهم نمیسازند و کشمکش در لایۀ درونی شخصیتها منتقل نمیشود. میتوان گفت که این دو برادر هیچ «عمل»ی انجام نمیدهند و تنها براساس یکبرنامهریزی کلی، رفتارهایی کلیشهای را انجام میدهند. کلیشه اجازه نداده که شخصیتها از پوستۀ تیپها بیرون بیایند و کنشی انجام دهند. در کنار این تختی شخصیتها، روایت هم کاملاً ساده و بهدور از روزنههایی برای فهم ابعاد مختلف چنین موضوع مهمی است. روایت، فرم خاصی ندارد که بتواند چیزی را در برابر نگاه ما برجسته کند و زاویهای مخفی را به ما بنمایاند. اگر روایت میتوانست سر و شکلی بیابد، امید بود تا شخصیت راوی هم بعدی پیدا کند و اعمالش لایهمند بشود، اما اینطور نشده و کار همینطور مستقیم پیش رفته، بدون این که بهانهای برای تأویل به دست مخاطب جدی بدهد. و اما اسطورۀ هابیل و قابیل. اگر کسی خیال کند که اسطورۀ هابیل و قابل همان موضوع برادرکشی است، قصۀ اصلی این اسطوره را درک نکرده است. ماجرای اصلی این قتل، تقابل خیر و شر است که یکی از فروعات اصلی آن، بحث قانون است. برای این که کسی خوب بفهمد که چطور موضعگیری در برابر موضوع «خیر و شر»، همۀ شاکلۀ اسطورۀ هابیل و قابیل را میسازد، رمان «دمیان» را بخواند. کسی مثل هرمان هسه میتواند ادعا کند که توانسته یکبار ساختار اسطورۀ هابیل و قابیل را فرو بریزاند و بار دیگر در ساختاری مدرن، آن را بنا کند. هسه، هابیل و قابیل را در «دمیان» دوباره میسازد؛ چون اساس رمان بر موضعگیری نسبت به خیر و شر قرار گرفته است. اتفاقاً آنجا هم به مسألۀ قانون پرداخته میشود؛ چرا که اصلاً اسطورۀ هابیل و قابیل دربارۀ داوری است. اگر نویسندۀ «گور سفید» به خود قانون خیره میشد، میتوانست اسطورۀ هابیل و قابیل را دوباره در قالب شخصیت صالح و برادرش بسازد، اما اتفاقی که حالا در رمان افتاده تنها به روساختی از بازسازی اسطوره اکتفا شده و اصل ماجرا، یعنی یکتلقی از خود «قانون» در مضمون داستان به کمک فرم، احضار نشده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.