یادداشت مریم محسنیزاده
1403/12/16
جلال در "یک چاه و دو چاله" از خودش میگوید و به نوعی با قلم به خود شلّاق میزند. او اعتراف میکند که رو آوردن به نوشتن، نه از برای نان که از برای سروکار داشتن با خلق بوده. جلال اشتباهِ پیوستن به حزب توده را، افتادن در چاه میداند. او از پشتپردهٔ قضایای فرانکلین و روابطش با صنعتیزاده، گلستان و وثوقی صحبت میکند و از فریبخوردگیها تعبیر به چاله میکند. این مقاله،اطلاعات خوبی از فعالیتهای جلال در حزب و نظرش دربارهٔ آنها میدهد. کتاب در طی سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۶ نوشته شده. متن از قلمی پخته و قوی برخوردار است و تعابیر جانداری دارد. بخش آخر کتاب به شرححالِ جلال اختصاص دارد که منبع دستاولی برای اطلاع یافتن از روند کاری و زندگیِ آلاحمد به حساب میآید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.