یادداشت 🇮🇷ܩُطَّܣَܝِܘ🇵🇸
1403/5/21
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند،فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی،دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند داستان زندگی جانشین فرمانده تیپ فاطمیون شهید مصطفی صدرزاده سال زیادی از زندگی اش را در پایگاه بسیج با آرزوی شهادت گذراند وقتی دید تو سوریه راه شهادت باز شده راهی حرم حضرت زینب شد به قول شهید:خودم و همه اجدادم فدای یک کاشی حرم حضرت زینب ابتدا قبولش نکردند اما توانست با تغییر چهره و لهجه با گروه افغانستانی ها با لقب جهادی سید ابراهیم وارد سوریه شد سید نبود اما تونست آن را از حضرت زهرا بگیرد با خواندن داستان خودتان متوجه میشوید داستان مثل رمان یک داستان طولانی نبود به صورت خاطره های مختلف از خانواده و دوستان نقل شده بود این موضوع مقداری از جذابیتش کم میکرد اما خاطرات از کودکی تا شهادت کاملا منظم بیان شده بود در آخر زیبا بود و چند روزی در کنار زندگی شهادت گونه و جهادی شهید بزرگوار همنشین شدم...
(0/1000)
نظرات
1403/5/22
بله خاص بودند😞🥀 اسم تو مصطفاست از زبان همسر شهید کتاب زیبایی هست بله سرباز نهم به تازگی چاپ شده و از بقیه جلد ها بهتر نوشته شده
0
مصطفی رحیمی
1403/5/22
2