یادداشت راضیه بابایی
1404/4/2
آوار حادثهها شیدخت عاشق فرهاد بود و فرهاد عاشق شیدخت. یک رابطه پدر_دختری مالامال از مهر. روزی فرهاد مثل همیشه دخترش را به مدرسه رساند و به محل کارش در ساختمان پلاسکو رفت.... فرهاد دیگر بازنگشت. شیدخت روایت حیرانی دختری است که در سوگ پدر به شناخت تازهای از خود میرسد. مرگ پدر مقدمهی سفری است که پختگی را برای او به ارمغان میآورد. نویسنده در ایجاد تعلیق موفق عمل کرده است. در ابتدایی کتاب ما فرهاد را از دست میدهیم و امیدی به زنده بودن او زیر آوار نداریم؛ اما نویسنده با ایجاد سوال و طراحی شخصیت شیدخت و بقیه اعضای خانواده، مخاطب را به خواندنِ ادامه کار ترغیب میکند. زبان داستان یکدست و روان است و دیالوگهای مناسب و پر قوتی داریم. جذابیت اثر کمک میکند کار را به سادگی خوانده و تمام کنیم. ولی چند نکته منفی در کار وجود دارد که برای خواننده ترمز است. اول اینکه شروع داستان شوکهکننده و بسیار تلخ است و خواننده قبل از شروع کتاب و وابستگی به موضوع، ماتمزده میشود. در ادامه این وضع تعدیل میشود. اما همین شروع غمگین سبب ریزش مخاطب میشود. دوم اینکه شخصیت پردازی "پرواز" باور پذیر نیست. غریب است که زنی روستایی چنین کنشها و دیالوگهایی داشته باشد. از او توقع سادگی بیشتری میرفت. چیزی شبیه شوهرش یا شخصیت فرخ و مُشکناز. ❌خطر افشا سوم اینکه در پیرنگ اثر با ضعف روبرو هستیم. دلیل ارائه شده برای کدورت بین پدر و مادر شیدخت بعد از ۱۷ سال قانعکننده نیست. مخاطب نمیپذیرد که گذشته پدر اینقدر روی مادر اثر بگذارد که رابطهاش تا این حد با دخترش تخریب شود. با این حال کتاب ارزش خواندن دارد. مفاهیمی چون خودشناسی، گذشت، بخشش و همچنین تاب آوری در مصائب در آن گنجانده شده است. مخاطب اثر با توجه به بعضی خرده پیرنگهای داستان و نحوه نگارش اثر، ۱۵ سال به بالا است. امتیاز کتاب بین ۳.۵ تا ۴ منصفانه است. #برهموم #معرفی_کتاب https://eitaa.com/vazhband
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.