یادداشت
1403/7/7
3.7
127
««امیدوارم روزی فرانرسد که دوباره بخواهم این کتاب را ورق بزنم...!»» قبل از اینکه بخوام درمورد خط بالا توضیحی بدم باید بگم که کتاب از نظر من دو جنبه بسیار پررنگ داشت: «یکی جنبه نگرش به زندگی و دیگری نحوه برخورد با زندگی و مواجهه با مرگ» گفتنی است با وجود تمامی تلخی ها ، سختی ها و کج فهمی های بشر از این دو مقوله بنیادی، میچ آلبوم مطالب را بسیار قابل فهم، شیوا و بسیار دلنشین بیان کرده بود بگونهای که به خواننده این احساس القا میشد که همچون ماهی در رودخانه اتفاقات کتاب فارغ از تمام دردها و خطرات محتمل، در حال شنا و لذت بردن از مسیر است. جنبه نگرش به زندگی به نوعی بیان برخی مفاهیم عرفانی به زبانی ساده و همراه با مثال عینی است که به خواننده حس همزادپنداری رو القا میکنه و این مفاهیم گاها پیچیده رو برای خواننده بسیار قابل فهم و ملموس میکنه. از طرفی جنبه نحوه برخورد با زندگی هم که به نوعی در دل نگرش به زندگی قرار داره میتونه یک ``نقشه راهی`` باشه برای افرادی که گاها شرایط زندگی اونهارو به جایی میرسونه که دیگه امیدی به ادامه دادن نمیبینن یا شرایط رو کاملا ناعادلانه میبینن و احساس ناچیز بودن وجودشون رو خالی از امید میکنه از همین رو من جمله اول خودم رو در این یادداشت آنطور بیان کردم چراکه منظورم از نوشتن تیتر بالا این بود که دفعه بعدی که بخواهم این کتاب رو بازخوانی کنم برای استفاده از این نقشه راه هست پس قطعاً در موقعیت بدی خواهم بود...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.