یادداشت محمدرضا مهدیزاده
1403/11/16
به نام خدا علتهای ماندگاری یا فروپاشی یک نظام سیاسی چیست!؟ عنوان کتاب را وقتی بخوانی، میفهمی که در این کتاب با چه نوشتاری روبهرو هستی و نویسنده میخواهد به چه نتیجهای برسد. دکتر بشیریه در مقدمه کتاب، چارچوب و نظریه آن را بیان میکند. نظریهای که وی میخواهد آن را در قالب بحران اقتصادی ۲۰۰۸ بریزد و با آن بهم بزند و نظریه خود را بپزد. وی در مقدمه نظریه خود چنین بیان میکند: ""انقلابهای سیاسی نتیجه گردهمایی این هشت عاملاند. چهارمحور مربوط به مبانی قدرت دولتها عبارتند از: بحران مشروعیت، بحران کارآمدی، بحران وحدت درونی گروه حاکم و بحران در دستگاههای سلطه و سرکوب. از سوی دیگر چهارمحور مربوط به جنبش و بسیج انقلابی عبارتند از: حجم نارضایتی عمومی، سازماندهی، ایدئولوژی انقلابی و رهبری."" این ۸ عواملی که دکتر بشیریه در مقدمه کتاب خود ارائه میدهند، چارچوبی است که وی بهکار میبرد تا عامل ماندن یا فروپاشی کشورها پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ ارزیابی کند. دکتر بشیریه عنوان میکند که اگر کشوری با بحران مشروعیت و کارآمدی و دستگاههای مربوطه نباشد، یا کم باشد و همچنین جنبش و بسیج مردم هم فاقد سازماندهی و ایدئولوژی انقلابی و رهبری باشد، آن کشور نیز در دل این بحرانها، خواهد ماند. و اگر این عاملها برعکس باشد و کشور با بحران دست و پنجه نرم میکند و جنبش دارای یک رهبر، و سازماندهی قوی برخوردار باشد، آن کشور نیز در این بحرانها نمیتواند تاب بیاورد و فرو میپاشد. جالبترین چیزی که دکتر بشیریه در مقدمه کتاب به اینمنظور نظریهاش نیز قابل فهمتر باشد آورده است این است که، بحرانهای اقتصادی اینچنینی را مانند زلزلهای مهیب درنظر گرفته است که رخ میدهد. حالا ساختمانهایی که بعداز این زلزله مهیب سالم مانده بودند شامل چه ویژگیهایی بوده؟ و بالعکس، ساختمانهایی که فرو ریختهاند چه ویژگیهایی در آنها بود که نتوانست پا برجا بماند و فرو ریخت؟ این مثال هوشمندانهای بود که دکتر بشیریه در سادهسازی نظریهاش زد. در این کتاب بعد از مقدمه، به دو دسته کشورها برمیخوریم. کشورهایی که بعداز بحران ۲۰۰۸، نظام سیاسی آنها پابرجا ماند، در صورتی که دچار تظاهرات گستردهای شده بودند. این کشورها عمدتا اروپایی بودهاند. مانند، انکلیس، اسپانیا و آمریکا و یونان. اگرچه که کشور یونان دچار تحول سیاسی شد. اما در حد تحول در احزاب بود، پیروزی حزب و جنبش چپ سوسیالیستی. و کشورهایی که بعد از این بحران، نظام سیاسی آنها فروپاشید، آنها قبل از بحران ۲۰۰۸، با بحرانهای زیادی دستوپنجهنرم میکردند. و این بحران ساختار نظامی آنها را متزلزل کرد، این بحران همانند جرقهای بود در انبار کاه! کشورهایی مانند، تونس، مصر و لیبی. اگرچه که مراکش هم از این بحران زیاد آسیب دید و متزلزل شد و نزدیک بود که فروبپاشد، اما سلطان محمد تن به خواستههای اپوزیسیون داد. فقط بهجای اینکه آنها را سرکوب کند، حرف آنها را شنید، این بود راز ماندگاری مراکش. دکتر بشیریه، دیگه وارد هر یک از این کشورها میشود و آنها را تک به تک بررسی میکند. و چرایی ماندگاری و فروپاشی را با نظریه خود تطبیق میدهد. اما بنده از این کتاب چیزهای دیگری هم از ماندگاری و یا آسیبپذیری نظامهای سیاسی در لابهلای توضیحات دکتر بشیریه آموختم. چرا نظامهای سیاسی اروپایی و آمریکایی توانستد از این بحرانها سالم بمانند؟ یکی از دلیلهای عمدهای که میتوان از این کتاب برداشت کرد، وجود احزاب سیاسی در نظامهای سیاسی دموکراسی بوده است. این احزاب سیاسی همانند سپر دفاعی از نظامهای سیاسی خود دفاع میکردهاند! این احزاب بودند که مورد هجمه و اعتراض قرار میگرفتند، و انتخابات بود که یک حزبی را که در دید مردم منفور بود را دور میگذاشت و حزب دیگری را بر سر قدرت میآورد. این احزاب بودند که تغییر میکردند تا اینکه نظام سیاسی. انتخابات در این کشورها، بلندگویی بود که مردم در آن اعتراضات خود را فریاد میزدند. شاید اگر احزابی و انتخاباتی در این کشورها نبود، مردم مستقیم به نظام سیاسی حمله میبردند و آن را سرنگون میکردند. خلال نبود حزب در کشورهای پادشاهی به چشم دیده میشد. کشورهایی که شاه و خاندان شاه همهکاره نظام بودند مردم هم هیچ راهی برای فریاد اعتراض خود نداشتند. اینجا هیچ نهاد و سازمانی نیست که بین حکومت و مردم باشد و مردم بتوانند اعتراضات خود را به نهاد و نهاد هم به حکومت برساند. و اپوزیسیونی هم که شکل میگیرد، اپوزیسیون ساختاری است. کشورهای اروپایی با وجود احزاب قدرتمند و نهادهای عمومی قدرتمند، باعث شده است که گفتگویی بین حکومت و مردم شکل بگیرد. کشورهای دموکراسی حکومتها هم حق دارند و هم تکلیف، و مردم آن کشور هم همانطور. آنها شهروند هستند. اما کشورهای عمدتا پادشاهی، حکومت فقط حق دارد تا تکالیفی نسبت به مردم خودش! کشور مراکش، تنها کشوری از کشورهایی از حوزه آفریقا بود که توانست نظام سیاسی خودش را حفظ کند. کشوری که نظام پادشاهی در آن نقش داشت و با مشکلات زیادی زیست میکرد. اما راز ماندگاری را میتوان تن به خواستههای مردم و مخالفان شمارد. اما مسئلهای در کشورهایی که نظام سیاسی آنها در این بحران ماندگار ماند، علاوه بر اینکه آن نظام سیاسی مشروعیت داشته و شورش هم رهبری و سازماندهی مقتدری نداشته است، این موضوع حائز اهمیت هست که آنها از قوه قهریه خود برای سرکوب نیز استفاده کردهاند! چه زد و خوردی بین مردم و حکومت در بر گرفته است، و چقدر هم که کشته داده است. در جایی از کتاب در این باب یکی از نویسندگان مقایسهای از این خشونت بیرحمانه با بهار عربی کرده است و گفته است ""حق اعتراض در بریتانیا با خطر جدی روبهروست... کسانی که میخواهند به راهپیماییهای صلحآمیز دست بزنند باید خطرات برخورد سنگین پلیس و احکام قضایی شدید را بر خود هموار کنند... ما بهار عربی را ستایش میکنیم و خشونت حکومتها بر ضد آن را محکوم مینماییم، اما حقوق خود ما در این کشور در معرض حمله مستقیم است."" ما میبینم که این حکومتها برای خاموش کردن این شورش دست به چه خشونتهایی میزنند. یک چیز عادی بر شمارده شده است. آنها برای توجیه این خشونتها نیز با رسانههای خود برای برخورد خشونتآمیز نیروهای پلیس فراهم میسازند. بهگونهای که در انگلیس وقتی بین مردم نظرسنجی شده است، حدود ۷۵درصد با پلیس همدردی میکردند. اینجا میشود نتیجه گرفت که هر نظام سیاسی، چه پادشاهی و چه دموکراسی از قوه قهریه نیز برای حفظ خود بکار میبرد و این یک چیز عادی در سیاست هست. بر این باور هستند که نظم موجود نظام سیاسی را برهم میزند. و حالا با رسانه، خشونت خود را توجیه میکنند. در آخر، این کتاب را پیشنهاد میدهم مطالعه کنید، اما اگر از اعداد فراری هستید، اعدادی هم که در این کتاب هستند، ورق بزنید. چون چیزی را از دست نمیدهید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.