یادداشت
1402/6/18
3.4
13
بیستسی روزی بود دنبال کتابی بودم که وقتی شروعش میکنم، نتونم زمینش بذارم و راستش فکرش رو هم نمیکردم این کتاب اون کتابی باشه که نشه زمینش گذاشت! وسوسهی خریدنش بهواسطهی یه کلکل ساده به جونم افتاد: معلم کلاس نقد داستان فارسی، بهعنوان رمانی که فقط تکنیک داره و قصه نداره ازش اسم اورد و گفت رمان ضعیفیه. منم ترغیب شدم بخونمش تا ببینم حق با معلمه یا نه. و حالا، با اطمینان میتونم بگم خیلی بهتر از اون تصوری بود که معلم ازش برام ساخته بود. مسئلهای که توی رمان وجود داشت و بیش از هرچیز فکر منو به خودش مشغول کرد، مسئلهی «اصالت عمل»ه: چقدر از کارهایی که من در طول روز انجام میدم، چقدر از تصمیمهام و انتخابهام ناشی از ترس یا تعلقخاطر به دیگرانه و چقدرش مال خودِ خودِ خودم؟ گمون میکنم از روی ترس کاری رو انجام دادن یا درراستای میل یه دیگری کاری رو انجام دادن، عمل آدمها رو از اصالت میندازه. احتمالاً گم شدهام خیلی خیلی خوب این مسئله رو پروَروند –لااقل برای من. تحولی که راوی در چند ساعتی که ما همراهشیم دچارش میشه، بهگمونم تحولی از همین جنس باشه. اون از خودش عاملیتی نداره و یا از روی ترس کاری رو میکنه یا بهواسطهی تعلقخاطرش به دوستش، گندم. اونجایی که دربارهی خوندن «خداحافظ گاری کوپر» حرف میزنه، مثال خیلی پررنگیه دربارهی همین اصالت داشتن یا نداشتن عمل. راوی میگه اگه من خداحافظ گاری کوپر رو خوندهم، بهخاطر این بوده که گندم بهم داده بودهتش تا بخونم. بهخاطر گندم بوده که اون کتابو خوندهم. به ته داستان که میرسیم، راوی میخواد دوباره خداحافظ گاری کوپر رو بخونه، اما اینبار به انتخاب خودش، به تصمیم خودش، از روی میل خودش و نه بهخاطر گندم. احتمالاً گم شدهام از راه واگویههای درونی راوی روایت میشه و کل داستان محدوده به یه صبح تا شب. یه سری اتفاق داره در جهان خارج میافته، یه سری اتفاق یا حرفها هم توی گذشته پیش اومده یا گفته شده و یه سری حرفها هم توی اتاق تراپیست زده شده. واگویههای راوی ترکیبی از این سهتاست و بینشون رفتوبرگشت و پرش داره. به نظرم این پرشها و در ضمن، تکرارها و بریدهبریده صحبت کردنها خیلی خوندنی از آب دراومده. منظورم از خیلی خوندنی یعنی در عین اینکه آشفتگی ذهنی راوی رو بینهایت خوب نشون میده، ما رو توی فهم سیر وقایع زندگی راوی دچار مشکل نمیکنه و اتفاقاً اینکه خواننده توی این پرشها باهوش فرض میشه، احساس خوبی رو هم منتقل میکنه. بهواسطهی درگیری با نشخوار فکری (اورتینک!)، خیلی زیاد با راوی احساس نزدیکی کردم. هر چند خط یه بار، وقتی پرش فکری و مدل فکرهای راوی رو میخوندم، پیش خودم میگفتم: «خدای من! چقدر آشنا!» اگر خداییناکرده شما هم درگیر اورتینک باشین، احتمالاً خیلی خوب راوی رو درک بکنین. بهطبع، قرار نیست یه کتاب شاهکار باشه این کتاب، اما خوشحالم از خوندش. گمونم باید تشکر کنم از اون معلمی که معرفیش کرد. :))
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.