یادداشت زهرا دشتی

                کتاب مهاجر سرزمین آفتاب، داستان زندگی #کونیکو_یامامورا، زنی از سرزمین ژاپن است که در روزهای آغازین جوانی، در یک دیدار، عاشق نماز جوانی ایرانی می‌شود که او را مشغول نماز دیده بودن  و آنقدر سعادتمند بود که آن مرد جوان، یعنی اسداالله بابایی در همان دیدار از او خوشش می‌آید و علی‌رغم مخالفت خانواده با ازدواج با فردی خارجی و از مذهبی متفاوت با او ازدواج می‌کند و راهی ایران می‌شود. از یک مسلمان اسمی، تبدیل به یک مسلمان واقعی می‌شود، و از آنجا که رنج‌های مردم کشورش را بعد از جنگ جهانی دوم و تحقیر شدن عزت ملتش به دست آمریکایی‌ها را دیده بود کم کم جذب انقلاب می شود تا آنجا که فرزند سومش را در جنگ تحمیلی در راه دفاع از وطن انتخابی خودش فدا می‌کند.
زندگی‌نامه کوتاه اما پر از اطلاعات عجیب و تلخ و شیرینی بود. در پایان این کتاب با شخصیت خانم سبا بابایی (نام ایرانی خانم یامامورا) و همسر محترمشان کاملا آشنا می‌شویم. اوایل کتاب با بخش‌هایی از آداب و رسوم پیچیده و غنی ژاپن روبرو می‌شویم که برای من جذاب بود. نکته‌ای گه این زندگینامه را قوی تر می کند تجربه خانم یامامورا از دو جنگ جهانی دوم و جنگ تحمیلی ایران است. تجربه‌ای ویژه، چرا که اگرچه ایران هم جنگ جهانی دوم آسیب دید اما مانند ژاپن بازنده این جنگ نبود و تحقیر و نابودی عزت نفس ملتش را ندید. چیزی که به نظرم بعدها، در انتخاب ها و تصمیم های خانم یامامورا اثر زیادی داشت.
کتاب روان و خوش‌خوان بود و اصلا دلم نمی‌خواست آن را زمین بگذارم. نکته غم‌انگیز برایم این بود که روز بعد از رسیدن کتاب به دستم و زمانی که می‌خواستم کتاب را شروع کنم، خبر فوت تنها مادر شهید ژاپنی را شنیدم و افسوس خوردم که در دوران حیاتش فرصت مطالعه زندگی‌نامه اش را نداشتم.
این کتاب به کوشش آقایان حمید حسام و مسعود امیرخانی توسط نشر سوره مهر چاپ شده است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.