یادداشت محمدکاظم حقانی فضل
1401/9/20
این یادداشت را زمانی نوشتهام که به کتاب و نقل قولهای ایرج حسابی بدبین نبودم.----------------------- یکی دو هفته پیش که امتحاناتم تمام شد، عصر بود و کاری نداشتم کتابی را برداشتم تا بخوانم. اسم کتاب استاد عشق بود. درباره پرفسور محمود حسابی. ابتدا فکر کردم همان چیزهایی را که پسر دکتر حسابی در برنامههای گاه و بیگاه تلویزیون نقل می کند جمع کردهاند. ولی این طور نبود و کتاب به صورت منظم به زندگی دکتر پرداخته بود و بسیار خواندنی. چند نکته در این کتاب توجه مرا جلب کرد: یکی ایستادگی و مقاومت این مرد در برابر مشکلات و بالاتر از همه تحمل جهالتی که همه اطرافش را گرفته بود به حدی که وزیر فرهنگ ایران آن روز فرق بین شیمی و فیزیک را نمیداند و البته شیمی را هم همان داروسازی میپندارد. دیگری عشق عجیب حسابی به ایران است. که با آن موقعیت خاص - که تا کتاب را نخوانید این نکته را به خوبی در نخواهید یافت – به ایران میآید و چه بدبختیها که برای ایران تحمل نمیکند. یکی هم صداقت و درستکاری عجیب این مرد است. که حتی وقتی نخست وزیر به او میگوید کسانی که تو را به ماموریت فرستادهاند در واقع میخواستهاند شرت را کم کنند تا آقا بالا سر نداشته باشند، باز هم به راه خود ادامه میدهد و به تعهد خود عمل می کند و حتی کمک هزینهای که از نخست وزیر میگیرد را قرض حساب میکند تا بعد برگرداند. این کتاب یا به تعبیری این زندگی، نکته زیاد دارد ولی نکته مغفول مانده آن مادر دکتر حسابی است. بدون شک اگر آن مادر نبود، دکتر حسابی حداکثر یک جاشوی کشتی در بندرهای لبنان میشد. ای کاش میتوانستم در این ظرفیت کم، فداکاری مادر دکتر حسابی را بیان کنم. فقط همین قدر بگویم که من با خواندن آن کتاب نظرم درباره مادر عوض شد. هر چند آن کتاب درباره پسر است ولی استادعشق واقعی مادری است که در این کتاب به تصویر کشیده شده است. این کتاب را حتما بخوانید و به دیگران هدیه بدهید. من کتاب کم نخواندهام. این زندگی بی نظیر است. باز هم میگویم این کتاب را بخوانید. استاد عشق.
(0/1000)
محمدکاظم حقانی فضل
1401/9/21
0