یادداشت روانشناس آدمخوار (سهند)

        •«گی دی موپاسان» در ستایش این کتاب گفته: خواندن « مرگ ایوان ایلیچ» تولستوی من را به کلی از خود نا امید کرده است؛ می‌خواستم تک تک کتاب هایم را بسوزانم.

• در این داستان کوتاه همان طور که از اسمش مشخص است ما به تماشای مرگ ایوان ایلیچ می‌نشینیم، به تماشای زجرکش شدن یک انسان جلوی چشمانمان، خیر نمی توانیم کمک کنیم، ما نیز باید زجر بکشیم؛ اما با خواندن...

• کتاب شروعی طوفانی دارد دقیقا مانند کتاب «بیگانه» از آلبرکامو و مخاطب با وجود دانسته هایش در شوک نگه می‌دارد و بعد تازه شروع به روایت این داستان ترسناک می‌کند.

• قلم تولستوی در این کتاب بی‌رحمانه و کاملا رک ترس از مرگ را یادآوری می‌کند  حتی اگر گمان کنیم از آن در امانیم آنچنان بی‌رحمانه بی تفاوتی اطرافیان و جهان را پس از مدتی به گوشمان می‌زند که انگار خود نویسنده هم در این ترس شریک است، البته که همینطور هم است، در زمان بازنویسی این کتاب زن تولستوی در نامه ای می‌نویسد که تولستوی در حال نوشتن کتاب تلخی است و به نظر می‌رسد این تلخی از وجود خودش برخواسته.

•جدا از تصویرسازی خوب، بخش مثبت این داستان توجه ی ویژه ی نویسنده به بخش روانشناختی است به گونه ای که به خوبی ارجحیت درد درونی را نسبت به درد جسمانی در زمان مرگ نشان می‌دهد؛ چه می‌شود اگر در زمان مرگ به این بینش برسید که کل زندگی خود را به بیهودگی سپری کرده اید؟

• کار نشر کتاب پارسه برای این کتاب بی نظیر بوده، صحافی و چاپ خوب، ترجمه ی فوق العاده ی آقای آتش بر آب و مقدمه ی فوق العادشون خواندن این کتاب رو دوچندان لذت بخش کرد. اشاره به اقتباس های این اثر، عکس جلدهای کتاب و ترجمه های دیگر آن در دیگر کشورها و اشاره به سمفونی هایی که این اثر الهام بخش آن ها بوده دیگر نقاط مثبت این مترجم و نشر هستند.

• این کتاب را بخوانید و پیش از مرگ، مرگ را تجربه کنید. اما حواستان باشد، شاید دیگر هیچ چیز مثل قبل نباشد.
      
335

36

(0/1000)

نظرات

mahdiye

mahdiye

1404/1/14

ریویو بی نقصی بود.
1

1

فوقالعاده بود این کتاب. 
1

1