یادداشت Melika_ Ghanami

        داستانی کوتاه اما عمیق و تأمل‌برانگیز است که حول محور هویت و درک ما از خودمان می‌چرخد. داستان از زبان مردی روایت می‌شود که پس از سال‌ها داشتن سبیل، یک روز تصمیم می‌گیرد آن را بتراشد. این تصمیم ساده، به ظاهر بی‌اهمیت، اما به طرز عجیبی زندگی او را دگرگون می‌کند.
وقتی همسرش به خانه بازمی‌گردد، هیچ واکنشی به نبود سبیل او نشان نمی‌دهد. او سپس به سر کار می‌رود، اما همکاران و دوستانش نیز هیچ توجهی به تغییر ظاهرش ندارند. این بی‌تفاوتی عمومی او را به شدت آشفته می‌کند. شب که به خانه برمی‌گردد، از همسرش می‌پرسد: «این شوخی مسخره‌ای که با همه هماهنگ کردی و داری اجرایش می‌کنی، تمامش کن! شاید من بدون سبیل زشت شده باشم، اما می‌توانی این را مستقیم به من بگویی، به جای این مسخره‌بازی‌ها!» همسرش با تعجب پاسخ می‌دهد: «چه می‌گویی؟ تو اصلاً تا حالا در زندگی‌ات سبیل نداشته‌ای!»
این جمله ساده، اما شوک‌آور، باعث می‌شود مرد داستان به کلی هویت خود را گم کند. او که فکر می‌کرد سبیل بخشی جدایی‌ناپذیر از وجودش است، حالا با این واقعیت مواجه می‌شود که شاید هیچ‌وقت سبیل نداشته است. این اتفاق ساده، اما عمیق، او را به سمت بحرانی هویتی سوق می‌دهد.
پایان شاهکار کتاب یکی از نقاط قوت اصلی اثر است. این پایان به قدری قوی و تأثیرگذار است که در اقتباس سینمایی از کتاب نتوانستند آن را اجرا کنند..
      
47

7

(0/1000)

نظرات

سجاد

سجاد

4 روز پیش

نوشته جذابی بود🌹

0