یادداشت سیده زینب موسوی

        اینم اضافه شد به فهرست کتابای دفاع مقدسی که نتونستم دوستشون داشته باشم...
البته بیشتر این فهرست شامل کتابایی میشه که از زبان همسران شهدا نوشته شده و منم کلا با این سبک مشکلات بنیادینی دارم...

با این حال توصیف حس و حال ملت بعد از انقلاب برام خیلی جالب بود...

مثلاً اینکه شهرداری می‌خواست فلان جا رو آسفالت کنه یه مشت دختر و پسر خودجوش می‌رفتن براش بیل می‌زدن و جاده رو صاف می‌کردن!!! واقعا تصور کنید! همچین چیزی الان تصورش هم خنده‌داره...
یا اینکه می‌رفتن تو روستاها و برای کمک به کشاورزا محصولاتشون رو درو می‌کردن! 
یعنی کسایی که این انقلاب رو واقعا از خودشون می‌دونستن و براش از جون و دل مایه می‌ذاشتن.
نمی‌گم این چیزا دیگه نیست، فقط حس می‌کنم ماهایی که هنوز به این انقلاب دل‌بسته‌ایم یه حالت خوش‌خوشانی پیدا کردیم، حداقل بعضیامون... یه حالتی که حالا زیر باد کولر بشین و لم بده و دو تا پست بذار و سر انقلاب از صدر تا ذیلش منت بذار 🤷‍♀️ (توجه کنید که دارم کسایی رو می‌گم که هنوز این انقلاب رو قبول دارن، کسی نگه این چیزی که الان هست دیگه ارزش فداکاری نداره 😅)

اینم جالب بود که انگار واقعا فرقی بین زن و مرد تو اینکه چه کاری می‌تونن انجام بدن نبود... نمیگفتن مثلا کارای نظامی مردونه‌ست. و یا اینکه انگار هیچ نگاه جنسی وجود نداشت، واقعا چطور میشه؟ شایدم این از اثرات انقلاب به معنای عامه، یعنی یه تحول و دگرگونی واقعی که یه دفعه همه نگاه‌ها رو می‌بره رو افق‌های خیلی دورتر و این چیزا دیگه پیش اون اهداف اهمیتشون رو از دست میدن... نمی‌خوام نتیجه‌گیری کنم یا بگم این رویکرد درسته، صرفا به نظرم جای فکر داره...
      
6

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.