یادداشت
1401/2/10
4.2
34
کرم ها و زالو ها در قفس: دقیقا همین امروز بود که داشتم سریالی را نگاه می کردم که در آن یک مرد، زنی را تهدید به این می کرد که اگر کاری را که می خواهد انجام ندهد ، ویروسی را گسترش می دهد که مردم دیگر نتوانند خوشحال باشند.با شنیدن این جمله و دیدن آن صحنه ناخودآگاه یاد این کتاب و دو سالی که پشت سر گذاشته ایم افتاده ام.دوسالی که خالی از هرگونه شادی و پر از سختی و درد بود. کتاب قرنطینه اثر جنیفر ای نیلسن کتابی پر از هیجان و اتفاق است،داستانی که پر از فراز و فرود و حوادث ناگهانی ست.همه چیز از موجودات یک گرمی شروع می شود، موجوداتی که سطح شهر را تسخیر کرده اند و هرکدام قاتل یک انسانند.موجوداتی که در کنار هم ویروس اسکورج را تشکیل داده اند و حال این آنی ست که باید در این مسیر سخت،راهی درست را انتخاب کند… اول از همه میخواهم در رابطه با موضوع کتاب صحبت کنم.موضوعی که نویسنده در رابطه با آن نوشته بود چیزی آشنا بود،چیزی که آن را درک میکردم، همه ی سختی هایش را در ذهنم می دیدم و خودم را در قرنطینه تصور می کردم.همین مورد که خواننده با داستان همزاد پنداری کند،مبحث مهمی است که باعث پرمخاطب شدن کتاب می شود.وقتی ما در زندگی واقعی دچار ویروسی سهمگین هستیم و در داستان این کتاب نیز شخصیت ها در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری هستند قطعا گیرایی متن و انگیزه ی خواننده را بیشتر می کند. متن داستان برایم روان بود و این نکته بسیار مهمی است.زیرا وقتی نویسنده متنی ناواضح و کند می نویسد شما مدام باید در رابطه با صفحه ها و جملات قبلی فکر کنید و این باعث گمراهی و آزار شما می شود.اما در این کتاب خواننده ارتباط خوبی با متن برقرار می کرد و بدون گمراهی می توانست با آن همراه شود. پردازش مکان به درستی انجام شده بود اما جایی برای جزئیات بیشتر داشت.من به شخصه علاقه ی زیادی به توصیف صحنه ی جزئی دارم و برایم خسته کننده نیست این کتاب هم توصیف صحنه و مکان خوبی داشت اما گاهی در بین متن سوالاتی برای خواننده ایجاد می شد که جایز بود نویسنده آن را ذکر کند.به بعضی از جزئیات نیز توجه نشده بود برای مثال در بخشی از داستان شخصیت ها هنگام صبح زندانی شده بودند و تا شب در سلول ماندند اما ما این گذر زمان را اصلا حس نکردیم و از نظرم این ضعف بزرگی به حساب می آید. شخصیت پردازی نیز مانند پردازش مکان درست و کامل انجام شده بود و ما میدانستیم که آنی روحیه ای شیطان و سرکش دارد یا میدانستیم که دلا غرور بیش از حدی دارد و خودش را از دیگر هم سن و سالانش برتر میداند،اما در شخصیت پردازی نیز مانند توصیف مکان و صحنه کمبود هایی وجود داشت برای مثال ما می دانستیم که لهجه ی کرم ها و زالو ها(تقسیم بندی مردم بخش رودخانه و شهر)با یکدیگر متفاوت است اما نمی دانستیم که آنها به چه زبانی صحبت می کنند که این هم مسئله ای بود که برای خواننده سوال ایجاد می کرد. استفاده از آرایه ها در متن داستان باعث افزایش جذابیت و زیبایی آن می شود و داستانی که خالی از هر گونه ارایه باشد از نظرم فاقد یک عنصر اصلی است.در این داستان نیز از تشبیه های بامزه و جالبی استفاده شده بود که باعث می شد تا متن رنگی تر از آن چیزی که هست باشد. نکته ی دیگر اینکه خلاقیت های نویسنده در بعضی از بخش های داستان خیلی فوق العاده بود،برای مثال روشی که برای تست اسکورج انتخاب کرده بود جدید و جالب بود و استفاده نکردن از روش های تکراری و خلق موارد جدید باعث پیشرفت یک متن و یا داستان می شود که این مورد در این کتاب به چشم می خورد. و موضوع آخر اینکه ماجراجویی هایی که در داستان به چشم می خورد نیز جذابیت های خاص خودشان را داشتند و در کل کتاب هایی که تکاپوی بیشتری دارند و شخصیت دائما در حال کلنجار رفتن با حوادث و اتفاقات است و مدام دچار مشکل می شود و در حال پیدا کردن راه حلی برای آن مشکل است و می خواهد که به نتیجه برسد و ما را نیز آگاه کند از نظرم جذابیت و قلاب بیشتری نسبت به دیگر کتب دارند.زیرا در این دسته از کتاب ها خواننده دائما می خواهد تا به صفحه ی بعد و فصل بعد برسد و ماجرا را دنبال کند و به نتیجه رسیدن، انگیزه ی یک خواننده را قطعا بیشتر می کند. و بعد از پاراگراف ها صحبت کردن باید گفت که اگر شما هم عاشق ماجراجویی و دنبال کردن سرنخ ها و رسیدن به نتایج هستید، این کتاب را بخوانید و اصلی ترین مطلب که در اولین پاراگراف به آن اشاره کردم ارتباط بین موضوع کتاب و کرونایی ست که ما دچارش هستیم و برای خود من ارتباط این وقایع و چیزهایی که من در کرونا تجربه کرده بودم جذابیت بسیاری داشت.پس این کتاب را بخوانید و به انتهایی ترین نقطه ی طبقه ی دوم کتابخانه منتقلش نکنید:)))
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.