یادداشت سیده زینب موسوی
1404/3/31
بچه که بودم (راهنمایی-دبیرستان اینا) خوراکم این کتابای کوچولوی کارآگاهی بود، کلی شرلوک هولمز و آگاتا کریستی خونده بودم. بعد دیگه کلا داستان جنایی از سرم افتاد 🫠 تا همین چند وقت پیش، که شروع کردم به خوندن جناییهای مخلوط! یعنی مثلا جنایی عاشقانه (مثل The Unknown Beloved) یا جنایی تاریخی (مثل The Frozen River) و واقعا از این سبک مخلوط خوشم اومد! (توجه کنید که هیچکدوم از این دوتایی که گفتم ترجمه نشدن 🚶🏻♀️) ولی خب هنوزم اصلا میلم به جنایی «خالی» نمیکشه 😅 این کتابم به اصرار خواهرم شروع کردم، رسما به زور داد دستم گفت بخون نظرت رو بگو 😄 میگفت داستانهاش «یه جوریه»، با جناییهای عادی فرق میکنه. و خب، واقعا هم به نظرم «یه جوری» بود 😶🌫️ البته من با توجه به اینکه خیلی وقته به صورت حرفهای جنایی نخوندم نمیتونم در مورد فرقش با بقیه قضاوت کنم. با این حال، میتونم بگم بیشتر داستانهاش یه حالت خاصی داشت. شاید مثلا یه حالت کلیداسرارطوری! البته تا جایی که یادمه در واقع میشه همهشون رو همچنان در دستهٔ رئال/واقعگرایانه قرار داد، به جز آخری! تو داستان آخری رسما پای ارواح وسط کشیده میشه و از این جهت به نظرم خیلی با بقیهٔ کتاب فرق داشت (البته اون وجههٔ کلیداسرارطوری تو یه سری داستانها مثل «چشم خائن» باعث میشه همچین کامل رئال رئال هم نباشه!). بعضی داستانها هم طوری بود که احتمالا اگه ادامه پیدا میکرد یه چیز جالبی از توش در میاومد، مثل «آخرین ایستگاه». بعضی از داستانها هم همچین منطق چفتوبستداری نداشت، که شاید بشه به کوتاه بودن ربطش داد. در کل ولی بد نبود، هر چند که اصولا اگه به خودم بود سراغش نمیرفتم 😅 خوندنش هم خیلی طول کشید و چون مجموعه داستان بود مشکلی نبود بینش خیلی فاصله بندازم. دیگه چند روز پیش در جریان روی آوردن به کتابهای چاپی این یکی رو هم بالاخره تموم کردم :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.