یادداشت TELMA
1404/4/31
جلدش چرمی بود، نه از جنس تجمل، از جنس راز. یه سیاهی خاص داشت، نه تاریک، نه روشن—یه چیزی بین ترس و احترام. وقتی توی دستم گرفتمش، انگار یه عهد بسته بودم، با داستانی که قرار نبود فقط خونده بشه، قرار بود توی ذهنم حک بشه. تاج نفرینشده، فقط یه عنوان نبود، یه هشدار بود، یه دعوت، یه وسوسه. و من، با تمام دلتنگیهام، رفتم سراغش، تا ببینم نفرینش چیه، و چرا انقدر واقعی حس میشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.