یادداشت شیدا

شیدا

1403/5/9

آخرین رویای فروغ
        کتاب ساده بود، نه خیلی بد و نه خیلی خوب؛
موضوع بسیار مهم که در کتاب کاملا حس میشد اهمیت ارتباطات انسانی و تاثیر آن بر روی زندگی شخصیت های کتاب بود، چیزی که در زندگی واقعی هم به وضوح قابل درک است.
اینکه هرکدوم از ما در زندگی همدیگه چه نقش هایی رو ایفا میکنیم و بسته به تصمیماتی که میگیریم چقدر باعث ایجاد تغییراتی گاها حیاتی میشیم.
حس میکنم با اینکه کتاب کم بود و جز رازهایی که ممکن بود بناچار از خود شخصیت ها شنیده بشه و بخش کوچکی از شخصیشون رو آشکار کنه احساسات اونها با تمام وجود حس میشد و هرکدوم ناشی از زخم ها و داستان های متفاوت خودشون بودند.
و در اخر از روایت ساده داستان لذت بردم و این سوال در ذهنم میچرخد که اگر فروغ می‌توانست بلند شود و خود را در آینه ببیند، چیزی که مشاهده میکرد یک قربانی برای تصمیمات دیگران بود یا صرفا خودش؟ 

پ.ن: این رو هم اضافه کنم که بعد از خوندن کتاب ترسی در من بوجود اومد که نکنه چندسال بعد( اگر عمر کنم) حسرت کسی یا کاری برام وجود داشته باشه. اما خب فکر کنم باید تجربه کرد و دید. :>

      
419

21

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.