یادداشت آگاتاهد.
1404/4/28

بلندیهای بادگیر؛ چهلمین کتاب تابستون. واقعا میشه کتابهای خواهران برونته رو دوست نداشت؟ با دید مثبتی این کتاب رو شروع کردم و توقعم هم بالا بود. امکان نداشت تو مدرسه دورهمی راجب کتاب داشته باشیم و حرف از بلندیهای بادگیر نشه. (راحت میتونید قیافهی منِ جاهل رو که هنوز نخونده بودم تصور کنید😀) شروع کتاب ترغیب کننده نبود ولی کمکم خیلی بهتر شد جوری که حتی وقتی کتاب رو میذاشتم پایین ذهنم درگیر اتفاقاتش بود و مدام با خودم تحلیل میکردم اگه فلان اتفاق نمیوفتاد سرنوشت شخصیتها چی میشد.. (بله درسته در حدی که خواب دیدم داشتم باهاشون دعوا میکردم) ایدهی مدل روایت کتاب خیلی خفن بود ولی بعضیجاها غیرمنطقی میشد. تو خلوت شخصیت زن و مرد اصلی، خدمتکار چیکار میکنهههه؟😂😭 سر این قضیه هم خیلی حرص خوردم ولی اگه از این فاکتور بگیریم، بقیه عالی بود. اگه دنبال یه عاشقانه کلاسیکِ اگوری پگوری مثل کتابهای جین آستین هستید، سراغ این کتاب نیاین چون تک تک شخصیتها قراره ذره ذرهی اعصابتون رو بجوند. اینجا خبری از یه عاشقانهی شفاف و سرراست نیست.🤝 عجیبیش اینه که با این همه حرص خوردن، همچنان عاشق کتاب شدم. خوشحالم که خوندمش و پیشنهاد میکنم اگه نخوندید از دستش ندید و اگه خوندید سرتون رو نکوبید به دیوار. پ.ن: بلندی های بادگیر و جین ایر و قصر آبی همچنان در صدرِ عاشقانه کلاسیک هایی که خوندم.💘
(0/1000)
آگاتاهد.
1404/4/30
0