یادداشت مائده سمیعی

مائده سمیعی

مائده سمیعی

7 روز پیش

"به امید ر
        "به امید روزی آشنا..."
کتاب «بلاتکلیف» منصور ضابطیان رو پرییروز تموم کردم. سفرنامه‌ای کوتاه‌تر و کم‌عکس‌تر از کارهای قبلی‌ش، اما پر از حال‌وهوایی آشنا. روایت بلاتکلیفی در سفری تورلیدری به استانبول با آغاز جنگ، وقتی با ۸ نفر همراهش گیر افتادن وسط موجی از خبرهای ضدونقیض، اطلاعیه‌های تخلیه، ترس و اضطرابِ بی‌پایان برای برگشتن به وطن.

اون روزها، ۲۳ خرداد تا ۳ تیر ۱۴۰۴، برای همه‌ی ما ایرانی‌ها همین‌طور گذشت؛ پر از رنج، استرس و بلاتکلیفی. هر کسی سعی می‌کرد اضطرابش رو پنهون کنه، روحیه‌ی جمعی رو حفظ کنه و امیدواری به اطرافش منتقل کنه. ضابطیان این تجربه رو دور از وطن و در قبال مسئولیتش نسبت به همراه‌هانش داشت، ما هم همین‌جا، درون مرزهای ایران. اما حال مشترک یکی بود: گیجی، انکار و پذیرشی تلخ. همون روزها بود که با خودمون کلی قول  و قرار گذاشتیم  این روز ها که تمام شد به دیدن چه کسی بریم، چه کاری رو بالاخره تموم کنیم، دم رو غنیمت بدونیم.

ضابطیان جایی به بخشی از شعر خیام اشاره می‌کنه:
ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

 توی شرایط جنگی، حتی آرامش و عصبانیت هم رنگ و شکل دیگه‌ای پیدا می‌کنن.
من شخصاً خداروشکر کردم در بازه‌ی اون جنگ دو هفته‌ای   مسافر کشوری دیگه‌ای نبودم؛ دور افتاده و بلاتکلیف برای برگشتن به خونه. خوندن روایت ضابطیان خیلی حس هم‌دلی ‌م رو برانگیخت.  به خصوص اونجا که نوشت: «تازه فهمیدم بدون ایران هیچی نیستم.» دقیقاً حسی بود که من و ما هم تجربه کردیم. فهمیدم هیچ‌وقت تا این اندازه ایران رو، با همه‌ی بلاهایی که سر خودش و مردمانش آورده‌اند دوست نداشتم.

منصور ضابطیان برای من همیشه آدمی الهام‌بخش و دوست‌داشتنی بوده؛ از «رادیو هفت» گرفته تا کتاب‌هاش که هر بار می‌خونم، صدای خودش رو توی ذهنم می‌شنوم. و حالا «بلاتکلیف» بهم یادآوری کرد:من این ایران جنگ‌زده و غم‌زده رو به هر جای دیگه‌ای در دنیا ترجیح می‌دم.
 به امید روزی آشنا، که سیاهی دوباره از این خانه برود.

      
35

2

(0/1000)

نظرات

rasoul ghiyasi

rasoul ghiyasi

4 روز پیش

👏👏👏👏

1