یادداشت ریحانهفلاح
1403/1/18
از کتابهایی که به صورت نامه نگاری، یادداشتهای روزانه، و درکل دوم شخص هستند، واقعا خوشم میآد. داستان دربارهی یک پسرِ احتمالا ۱۶ ۱۷ سالهست به نام لیباتس که از جمله علایقش نویسندگیست و دارد تلاش میکند، تا با وجود تمام مشکلات خانوادگی، از جمله طلاق پدر مادرش، تبدیل به یک نویسندهی مشهور و بلندآوازه شود. ما در طول داستان، اتفاقاتی که برای لیباتس میافتد را از طریق نامههایی که برای نویسندهی مردعلاقهاش، آقای هنشاو، مینویسد و یادداشتهای روزانهاش، که به توصیهی آقای هنشاو مینویسد میفهمیم. اگر غیر این بود، یعنی نامه نگاریای و یادداشتهای روزانهای در کار نبود، به اینهمه حاشیه پردازی قطعا ایراد میگرفتم. ولی خب موضوع و سبک داستان، این حاشیه رفتنهارا میطلبید. پس ایرادی وارد نیست. ترجمهی خیلی خوبی هم داشت. بسیار روان و گویا بود. تصویر جلد هم خیلی خوب بود. کاملا مرتبط به داستان و این موضوع خلاقانه. از جلدهایی که ادامه دارند و درواقع نشانگر کتاب هستند، واقعا خوشم میآید. انگار ناشرها، دغدغهی خواننده که گم کردن صفحهست را خوب میفهمند و برایش راه حل خوبی هم ارائه دادهاند. یکی دیگر از خوبیهایش، مصاحبهی آخر کتاب، با نویسنده بود. قطعا کتابهایی که آخرشان مصاحبه با نوسنده دارند، یک سر و گردن از بقیهی کتابها بالاترند. چون به پرسشهای جذابی که در آخر، از خواندن کتاب در ذهن خواننده رخ میدهد، پاسخ خوب و جامعی میدهد. فارغ از اینها، نویسنده عجب ایدهی خوب و جذابی برای کتاب داشت. واقعا عالی بود. تنها نکته، کوتاه بودن و جای بدی که تمام شد بود. خورد تو ذوقم انگار. حس کردم در سفینهای هستم که تا نزدیکیهای زمین آمده و حالا بوم! یکهو منفجر میشود و تمام تلاشم رو هوا مانده! برای همین پنج ستارهی کامل را نگرفت. وگرنه اصلا مگر میشد از این کتاب ایرادی هم پیدا کرد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.