یادداشت سهیل خرسند

حاجی آقا
        نظامی ما تا سربازه توسری می‌خوره، همین که درجه گرفت توسری می‌زنه و می‌دزده و دیگر شمر هم جلودارش نیست!
به قول سروش‌‌خان حبیبی: کلاسیک‌ها کهنه نمی‌شوند.
حاجی آقا کتابی کلاسیک از ادبیاتی فارسی است که پایش را از مرزهای زمان عبور داده و امروز نیز خواندنی‌ست. داستان کتاب نه کوتاه است و نه بلند. شخصا آن را در دسته‌ی رمان‌های فسقلی دسته بندی می‌کنم.
صادق‌خان یکی از نویسنده‌های محبوب من است و در این کتاب نیز همان هدایت همیشگی‌ست. قلمش به شدت تحت تاثیر کافکای دوست‌داشتنی‌ هست و این را در فصل سوم کتاب در تقابل شاعر با حاجی ابوتراب به چشم می‌بینیم اما او یک قلم طنز هم دارد که سیاه است و خواننده را از منجلاب خوانش یک واقعیت تلخ رها می‌کند. بلی، حاجی آقا یک داستان رئال است که امروزه تبدیل به کتابی ممنوعه شده است.
داستان کتاب در مورد یک حاجی بازاری چرک، فاسد و دغل باز به نام حاجی ابوتراب است که دار و ندارش را از پدرش یعنی مشتی فیض‌الله به ارث برده که یک دکان تنباکو فروشی ساده داشت اما در سال قحطی که مردم برای بدست آوردن یک تکه نان سیاه و سیر کردن شکم زن و بچه‌ی خود به هر دری می‌زدند، به شکلی که در داستان می‌خوانیم با احتکار تنباکو در دوران ممنوعیتش کلی مال حرام به جیب زد و با یک سفر حج مال حرامش را شسته و حلال کرده بود!
ماجراهای کتاب در دوره‌ای از زمان به وقوع می‌پیوندد که فضای اجتماعی ایران به شدت ملتهب بود چون به عنوان خواننده صدای پا و چکمه‌‌های سربازان آلمانی را می‌شنویم.
حاجی ابوتراب که یک حاجی قلابی بود حتی به مانند پدرش برای حلال کردن پول‌هایش هم که شده راهی حج نمی‌شد و برای جا زدن خود به عنوان حاجی و خر کردن مردم جاهل، از خاطرات پدرش در خصوص سفر حج بهره می‌گرفت. هفت زن عقدی و صیفه‌ای در خانه جمع کرده بود و با آن همه پولی که می‌اندوخت حبه‌های قندی که زن‌هایش می‌خوردند را هم می‌شمرد! صبح تا شب خانه‌اش را کاروانسرایی کرده بود برای ارباب رجوعی که به جهت واسطه‌گری برای کارهای مختلفی به دست بوسی‌ او می‌آمدند. منظور از واسطه‌گری هر چیزی بود که بتواند رشوه‌ای از مردم بدبخت که در حکومت تا بن دندان فاسد که در هر اداره‌ای برای ساده‌ترین کارها از مردم رشوه مطالبه می‌کردند، به امید انجام کارشان بگیرد. او رسما کاره‌ای نبود اما با دوز و دغل مردم را به خانه‌اش می‌کشید و مردم هم که با حکومت و مسئولین فاسد کارشان راه نمی‌افتاد ترجیح می‌دادند پولی کف دستش بگذارند تا او برایشان از طریق رابطه‌هایی که می‌گفت، امور را رتق و فتق کند.
بیش از این به داستان کتاب ورود نمی‌کنم چون منجر به اسپویل می‌شود. صادق‌خان داستانش را در چهار فصل روایت می‌کند. در دو فصل نخست با روندی آرام که گاهی برای من خسته‌کننده بود اما پس از انتهای داستان متوجه شدم لازم بود، زمینی چینی می‌کند و همه چیز را برای شورش خود آماده می‌کند. در فصل سوم او به مانند یک رهبر در نقش یک شاعر، نقش یک شهروند عاصی از خفقان و تحمل رنج را ایفا می‌کند و مقابل ابوتراب می‌ایستد و نگفته‌هایی که در سینه‌ی مردم در فضای خفقان کشور حبس شده بود را به صورتش می‌کوبد.
این شورش و بلوا من را شدیدا به یاد بلوای شخصیت «کریلف» در شاهکار داستایفسکی یعنی «شیاطین»‌ انداخت که با توجه به شاعر بودن کریلف، و شاعر بودن شخصیت هدایت در این کتاب، این احساس به من دست داد که ممکن است هدایت آن شاهکار را خوانده و از آن الهام گرفته باشد. 
به هر روی خواندن این کتاب برای من یک روز به درازا انجامید اما با توجه به اینکه پیشتر عرض کردم که کلاسیک است و حین خواندنش احساس می‌کنیم یک نویسنده از امروز کشور نوشته است، به شدت خواندنی‌ و جذاب است و خواندنش را به دوستانم پیشنهاد می‌کنم.
ضمنا ویدئوی معرفی کتاب را ضبط و در یوتوب آپلود کرده‌ام. برای دسترسی به کانال یوتوب می‌توانید وارد صفحه پروفایل من شوید و روی لینک یوتوب کلیک نمایید.

پانزدهم بهمن‌ماه یک‌هزارو چهارصد و دو
      
3

25

(0/1000)

نظرات

بسیار عالی
1

1

ارادتمندم مهردادجان❤️ 

0