یادداشت محمد حسین رضایی

پیرمرد و دریا
        وقتی برای اولین بار این کتاب رو خوندم تقریبا ۱۴ یا ۱۵ ساله بودم. 
و این شاید اولین تجربه مواجهه من با ناکامیِ محض بود‌.
چند سال گذشت و مجددا پیر و مرد دریا رو دست گرفتم، فک کنم دوره کنکورم بود. تصمیم گرفتم دوباره بخونمش.
دوباره خوندم و احساس کردم این ناکامی اونقدر ها هم محض نبود. شاید همون تلاش ها و همون رنج ها معنی بخش تمام زندگی بود فارغ از نتیجه ی نهایی.
ولی خب قصه من با پیرمرد و دریا همینجا تموم نشد! 
گذشت و گذشت تا پارسال. یه بار که داشتم کتابای قفسه‌‌ی آمریکای کتابفروشی رو مرتب می‌کردم، پیرمرد و دریا سر خورد تو دستم.
چند فصل پایانی کتاب رو  دوباره خوندم  و با خودم گفتم ولی تهش نشد.  اگه ته زندگی ماهم نشه چی؟!
این حس و حال از جنس رها کردن و تلاش نکردن برای ساختن نبود. بیشتر یه ترس بود. ترس اون لحظه که به عقب نگاه می‌کنی و تلاش هاتو می‌بینی، به جلو نگاه می‌کنی و فقط ناکامی رو میبینی.

برداشت های ما لحظه به لحظه‌ی زندگی متفاوتن.
      
141

22

(0/1000)

نظرات

کتاب خوب رو باید چند بار در زندگی خوند اونم با فاصله‌ی چند ساله.

1