یادداشت محمد حسین رضایی
1403/2/28
4.0
134
وقتی برای اولین بار این کتاب رو خوندم تقریبا ۱۴ یا ۱۵ ساله بودم. و این شاید اولین تجربه مواجهه من با ناکامیِ محض بود. چند سال گذشت و مجددا پیر و مرد دریا رو دست گرفتم، فک کنم دوره کنکورم بود. تصمیم گرفتم دوباره بخونمش. دوباره خوندم و احساس کردم این ناکامی اونقدر ها هم محض نبود. شاید همون تلاش ها و همون رنج ها معنی بخش تمام زندگی بود فارغ از نتیجه ی نهایی. ولی خب قصه من با پیرمرد و دریا همینجا تموم نشد! گذشت و گذشت تا پارسال. یه بار که داشتم کتابای قفسهی آمریکای کتابفروشی رو مرتب میکردم، پیرمرد و دریا سر خورد تو دستم. چند فصل پایانی کتاب رو دوباره خوندم و با خودم گفتم ولی تهش نشد. اگه ته زندگی ماهم نشه چی؟! این حس و حال از جنس رها کردن و تلاش نکردن برای ساختن نبود. بیشتر یه ترس بود. ترس اون لحظه که به عقب نگاه میکنی و تلاش هاتو میبینی، به جلو نگاه میکنی و فقط ناکامی رو میبینی. برداشت های ما لحظه به لحظهی زندگی متفاوتن.
(0/1000)
1403/5/14
1