یادداشت بابک قائدنیا
7 روز پیش
وقتی این رمان کوتاه آماده شد داستایفسکی نسخه دستنویس آن را به دوست و همخانهاش ،گریگاروویچ، داد که او نیز آن را نزد کراسوفِ شاعر برد. آنها تمام شب را یک نفس به خواندن «بیچارگان» گذراندند و چنان تحت تاثیر قرار گرفتند که سپیدهدم داستایفسکی را از خواب بیدار کردند تا به او برای شاهکاری که نوشته تبریک بگویند. نکراسوف با این گمان که گوگول دیگری زاده شده است، او را ببلنسکی معرفی نمود و او نظر نکراسوف را تأیید کرد. بلینسکی در دیدار با داستایفسکی گفت: ای جوان فکر نکنم با بیست سال سن، خودت بدانی چه اثر مهمی نوشتهای! رمانی بیچارگان که در دوره نخست داستاننویسی داستایفسکی، یعنی پیش از زندانی و محکوم شدن به اعدام نوشته شد. شاید این رویارویی وی با مرگ، تاثیر شگرفی بر جهانبینی و تفکر داستایفسکی گذاشت و سبک نگارش او کمکم شکل گرفت و به تکامل رسید. از متن کتاب: «... من آن قدر زندگی کردهام که موهایم سفید شده است؛ این تنها گناه من است...»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.