بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت فهیمه

فهیمه

1402/08/01

                اسم کتاب را دیدید؟ هدف کتاب را؟ چند بزرگوار هم که در کانال های تلگرامی معرفی اش کرده بودند. 
با امید بسیار شروعش کردم و اوایل به آهستگی و بعد به سرعت ناامید شدم! داستان کتاب در مورد دختری از اهل سنت است که جوانی شیعه -که پدر و مادرش را در یک سالگی از دست داده- عاشقش می شود. 
به یک شرط با هم ازدواج می کنند: اینکه به عقاید هم احترام بگذارند و اختلافات جزئی را ندیده بگیرند. طبقه ی دوم منزل پدریِ دختر ساکن می شوند. اما دختر اوایل دعا می کند همسرش به راه راست  (مذهب اهل سنت) هدایت شود، بعدتر هم با سوال و شبهه و ... سعی می کند همسرش را به راه راست هدایت کند. پسر هم خب از عزاداری و خرید شیرینی و هدیه در اعیاد که نمی تواند بگذرد. بالاخره اختلافات به چشم می آیند. 
وضعیت بالا می توانست تبدیل به داستانی جذاب شود، اما به یک دلیل عمده نشد: اینکه نه دختر، نه پسر، اطلاعات مذهبی چندانی ندارند. دختر شبهه های نخ نما و پوسیده را مطرح می کند و پسر مرتبا می گوید من در این زمینه اطلاعی ندارم و مطالعه ای نکرده ام. من تو را همینطور که هستی دوست دارم، تو هم مرا همینطور که هستم قبول کن. کسی که می خواهد شوهرش را هدایت کند باید کیک و شربت به لیمو درست کند یا اطلاعات مذهبی اش را بالا ببرد؟ الحمدلله که سال 92 در بندرعباس نه اینترنتی بوده و نه کتابی که مطالعه ای کنند یا تحقیقی. 
پسر تمام مدت نقش یک عاشق واقعی را بازی می کند و مرتبا تکرار می کند چقدر دختر را دوست دارد. دختر تمام مدت در حال گریه و زاری ست. هیچ کنترلی بر احساسات خود ندارد. زود عاشق می شود، زود عصبانی می شود، زود امیدوار می شود و زود ناامید.
لازمه ی هدایت شدن هم لابد شکسته شدن دل است که این اتفاقات می افتند: اول مادرِ دختر بر اثر سرطان می میرد. بعد پدرِ دختر، با یک وهابی 19 ساله ازدواج می کند و شیعه بودن دامادش را از آن ها مخفی می کند. کم کم پدر هم وهابی می شود. بعد که دختر وهابی متوجه داماد شیعه می شود، به قهر خانه را ترک می کند، پدر هم به قصد کشت داماد را می زند و از خانه بیرون می کند. دختر حامله اش را کتک می زند و دو سه هفته در خانه زندانی می کند. سه راه پیش پای دخترش می گذارد: شوهرش سنی شود، یا طلاق بگیرد یا از خانواده طرد شود. دختر اول با تهدید طلاق، راه حل اول را امتحان می کند و بعدتر که پدر تصمیم به سقط جنین می گیرد، راه سوم را انتخاب می کند. پدر تمام اثاث و پول هایشان را مصادره می کند و از خانه بیرونش می کند. بدون پول و وسیله سرگردان می شوند. طلای ناچیز دختر را می فروشند و در خانه ای ساکن می شوند. دو ماه بعد مجبور می شوند تخلیه کنند. خانه ی دیگری پیدا می کنند. پسر برای امضای قرارداد به دفتر املاک می رود، در مسیر با چاقو مجروحش می کنند و پول هایش را می دزدند. دختر که خبر را می شنود- درست حدس زدید- جنین هشت ماهه اش را سقط می کند. بی پول، بی کار (به خاطر جراحت ها)، بی خانه، بی بچه، بی خانواده، در مسافرخانه ای ساکن می شوند. پسر دل شکسته در مسجدی شروع به گریه و زاری می کند که یک روحانی شیعه متوجه جریان می شود. باقی داستان مشخص است: خانه و پول در اختیارشان می گذارد و برای پسر کاری پیدا می کند. روحانی از دختر و پسر می خواهد او و همسرش را بابا و مامان صدا بزنند! دختر در برگزاری مراسم مذهبی، جشن ها و عزاداری ها به روحانی و همسرش کمک می کند. پسر در مسجد مشغول به کار می شود. بعدها با هم به پیاده روی اربعین می روند. یک سال بعد هم بچه دار شده اند و به خوبی و خوشی زندگی می کنند.
از طرف دیگر، پدرِ دختر، خانه و نخلستان را به نام دختر وهابی می کند و به قطر -بعدها مناطق تحت تسلط داعش- می رود. دختر وهابی بعد از مدتی به جهاد نکاح مشغول می شود. پدر اعتراض می کند و کشته می شود!
به نظر من، کتاب نه تنها در رسیدن به هدفش موفق نبوده، که به شدت شکست خورده است. عقاید شیعه در جای جای کتاب با مزخرفات و خرافات مخلوط شده. مثلا لزوم وجود حجت خدا و واسطه ی فیض الهی بودن ایشان اینطور بیان شده:
"الهه! از وقتی که خدا آدم رو خلق کرده، همیشه یک کسی بالای سرش بوده تا هواشو داشته باشه! تا یه جورایی واسطه رحمت خدا به بنده هاش باشه! تا وقتی آدم ها دلشون می گیره، یکی روی زمین باشه که بوی خدا رو بده و آروم شون کنه"!!! 
هی فکر می کردم اگر اهل سنت خدای نکرده این مزخرفات را به عنوان عقاید شیعه بخوانند چه فکری می کنند.
        
(0/1000)

نظرات

سلام و نور،
چقدر خوندن یادداشت‌تون به خودم امیدوارم کرد، چون وقتی کتاب رو نصفه رها کردم، احساس این رو داشتم که من نگاهم و سلیقه‌ام و توقع‌ام غیرعادیه (!) و این کتاب عادی و طبیعی🙄
الحمدلله  فهمیدم که افراد دیگه‌ای هم منتقد فضای صرفا احساسی، غیرمستند و بدون آگاهی از شبهات و عدم پاسخ‌دهی در این کتاب بودند.
ممنون بابت ثبت این یادداشت💚🌱