یادداشت ریحانه‌فلاح

اگر حقیقت این باشد
        پس از خواندن اثر ماندگار «نهمین روز از ماه نوامبر» از کالین‌هوور، تصمیم گرفتم تا بیشتر با دنیای این نویسنده‌ی ارزشی‌ساز آشنا بشوم. به سراغ کتاب‌هایش که رفتم، کتاب «اگر حقیقت این باشد» به طرز عجیبی توجه‌ام را به سمت خود جلب کرد. بریده‌ها و یادداشت‌های موجود را که خواندم، با خودم گفتم هر طور که شده است این را می‌خرم و می‌خوانم. 
گذشت و این کتاب تا مدت‌ها در قفسه‌ی خواهم خواندها خاک خورد، تا اینکه بلاخره در نمایشگاه کتاب یافتمش. خیلی خیلی ذوقش را داشتم. آنقدر سریع خواندمش که متوجه گذر زمان نمی‌شدم. واقعا کتاب فوق‌العاده‌ای بود. زیبا و به‌یاد ماندنی.
داستان درباره‌ی یک نویسنده‌ی نوپا و جوان است که قرار است مسئولیت ادامه دادن جلدهای بعدی کتاب‌های یک نویسنده‌ی معروف و محبوب را بر عهده بگیرد. اما داستان به همینجا ختم نمی‌شود و... .
شروع طوفانی؛ این یکی از تردستی‌هایی است که نویسنده‌ها در ابتدای داستان بکار می‌برند تا مخاطب برای رسیدن به سوالاتش مجبور به خواندن ادامه‌ی کتاب شود. این شروع زیرکانه، از طوفان‌ هم گذشته بود و آنقدر کنجکاوتان می‌کرد که اگر کار دیگری نداشتید، همان‌جا و فقط در چند ساعت متوالی، کتاب را به اتمام می‌رساندید‌. از خود داستان بخواهم بگویم، باید در یک جمله گفت عالی. واقعا هم عالی. نکات ظریفی داشت که باید ایستاده برایش دست زد. 
عجب فضاسازی دلچسبی. گاهی حتی نقش خود را به عنوان یک خواننده فراموش می‌کردم و انگار من یک نقشی در بین شخصیت‌ها داشتم.  
چقدر همه‌چیز به‌جا و درست بود! انگار همه‌چیز سرجای خودش بود، بدون هیچ نقصی. این یعنی یک روند پیش‌بردِ ایده‌آل.
اما همه‌چیز به اینجا ختم نمی‌شود. حبس شدن نفس در سینه و عرق کردن کف دست در پایان داستان، شاهکاری بی عیب و ایراد بود‌.  به اواخر داستان که می‌رسید، انگار خواننده می‌گفت، دیگر کافی‌ست. احتمالا همه چیز ختم بخیر می‌شود و مثل خیلی از کتاب‌ها شاهد یک پایان قابل پیش‌بینی هستیم. اما اصلا ایگونه نبود‌. نویسنده یک شگفتانه‌‌ی منحصربفرد برایتان در نظر گرفته است. انگار در یک روز زمستانی سرد، از یک روز کاری سخت و طولانی به خانه بازگشتید و تصور می‌کنید مثل همیشه همه‌ی اعضای خانواده خوابند و یک غذای یخ کرده روی میز است تا گرمش کنید و بخورید. اما فراموش کرده‌اید امروز تولدتان است و به محض باز کردن در، صدای ترکیدن بادکنک و بارشی از کاغذ رنگی و برف شادی را روی سرتان  می‌بینید. خیلی هیجان انگیز است. مگر نه؟ پایان این کتاب هم دقیقا همینطور بود. شما خسته از پایان‌های قابل پیش‌بینی، به سراغ این یکی پایان می‌روید. ولی  فراموش کردید نویسنده‌ی این داستان کالین‌هوور است و او برایتان یک جشن تولد بی‌نظیر گرفته است.
این کتاب تمام انتظاراتی را که از یک کتاب ایده‌آل داشتم را برآورده کرده بود. خیلی وقت بود کتابی به این زیبایی نخوانده بودم.
      
763

27

(0/1000)

نظرات

ای بابا... ای بابا... این همه تعریف و تمجید آخر این کتاب رو به قفسه خواهم خواندهای من اضافه کرد. 
1

0

حتما بخونید
واقعا ارزشش رو داره 

0