یادداشت محیا

محیا

محیا

1402/12/3

سال بلوا
        سال بلوا برای من از اون دسته کتاب هایی بود که باید دوبار خوند تا داستان به عمق جانت فرو بره ، نه که با بار اول متوجه نشی چی به چیه ، متوجه می‌شی اما بار دوم درکت از داستان عمیق تره.
یکی از ‌کار های کتاب ها اینه که تلاش کنه به شما تجربه زندگی در غالب یک آدم جدید رو ببخشه ولی این که نویسنده چقدر موفق باشه مهمه و خب این کتاب در همراه کردن خواننده با شخصیت های داستان و روند قصه واقعا موفق عمل کرده ، همین که شما با ورود به اتاق حسینا بوی گِل به مشامتون می‌‌رسه یا درد نوشا رو به خوبی احساس می‌کنید یعنی شما همراه قصه هستید.
اما یک نقدی که به این قصه دارم اینه که بعضی شخصیت ها رو سرسری  رها کرده و با این که در بطن داستان هستن انگار که نیستند! شخصیت هایی مثل مادر نوشا که جاهایی از داستان باید دنبالش بگردی و با خودت بگی خدایا پس این مادر کجاست؟
اما در کل کتابی بود که به دلم نشست و  با این که چند سال قبل خوندمش هنوز در خاطرم پر رنگه و گاهی دلم برای دوستان عزیزم نوش آفرین و حسینا و حتی برای دشمن عزیزم ، معصوم هم  تنگ می‌شه.
من این کتاب رو با صدای گیرا و لحن و خوانش با وسواس و دقت خانم عاطفه رضوی شنیدم که داستان رو برام جذاب تر کرد حتی اگر این کتاب رو خوندین هم بهتون پیشنهادش می‌کنم.
و این یادداشت رو با محبوب ترین دیالوگ این قصه برای خودم ، تموم می‌کنم:
"من چه یادی دارم ، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟
چرا آدم ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم؟".
      
2

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.