یادداشت dream.m

dream.m

dream.m

1404/4/22

        Solo Leveling or When the eternal Lord gets bored

هشدار: بخش اول ریویوو اسپویل شدید دارد.

درباره مبارزات بین هیولاها و انسان ها، جهان های موازی، شکارچیان غول‌کش و نبرد در آسمان ها و زمین؛ آثار بسیاری نوشته و ساخته شده اند که درمیان آنها مجموعه‌ی «سولو لولینگ» یا «تک‌رو» یکی از بهترین و _اگر با پایان آن کنار بیایید_ کامل ترین آن هاست. این مجموعه روایتگر نبردی عظیم، طولانی و دهشتناک میان موجوداتی اهریمنی با نیرویی فراطبیعی به نام «غول ها» و انسان های منتخب با قدرت های جادویی به نام «شکارچیان» است که به ظاهر بر روی تصاحب زمین شکل گرفته است. 
پروتاگونیست این مجموعه _سونگ جین وو_ جوانی ضعیف، و شکارچی سطح پایین در رده «ای» شکارچیان جهانی در کره جنوبی است که تنها با اتکا به نیروی پشتکار و با انگیزه تامین مخارج بیماری مادرش، سعی در شرکت و پیروزی در نبرد علیه هیولاها را دارد. هیولاها در کشورهای مختلف از طریق پورتال هایی که میانبر جهان هاست، راهی برای ورود به زمین باز می‌کنند. اما شکارچی ها با ورود به این پورتال ها و کشتن هیولاها باید دروازه را مسدود و خطر را برطرف کنند. شکارچیان با پیروزی در هر نبرد می‌توانند سنگ مانا(قدرت جادویی) پنهان شده در جسد هیولا را استخراج کرده و آن را در بازار آزاد بفروشند. ارزش هر سنگ بستگی به قدرت تخریب هیولا و درجه سختی مبارزه دارد. بنابراین شکارچیان رده بالاتر امکان استخراج سنگ مانای باارزش تر و کسب ثروت بیشتر را دارند. یک نکته مایوس کننده برای شکارچیان این است که هيچيک از آن ها نمی‌توانند از رده قدرتی که به آنها برای اولین بار و به طور تصادفی اهدا شده بالاتر بروند. (البته در موارد خاصی استثنا هایی وجود دارد)
وقتی جین‌وو در قسمت دوم مانهوا، طی نبردی با یکی از حاکمان جادویی می میرد، داستان شکل پیچیده و جذابی به خود می‌گیرد زیرا او پس از دوباره زنده شدن (که اتفاق نادری دربین شکارچیان است) مرز معمول توانايي های شکارچیان را می‌شکند و تبدیل به موجودی خاص می‌شود. او میفهمد که بعنوان تنها بازیکن اجباری یک گیم واقعی انتخاب شده که یک قدرت برتر به نام سیستم آن را مدیریت می کند. داستان جین وو بعد از این ماجرا حول افزایش قدرت و جایگاه رو به رشد او در دنیای شکارچیان می گردد و در نهایت او را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که هرگز انتظارش را ندارد.
به طور کلی داستان این مانهوا متمرکز بر خودشناسی و کشف حقایق جهان خود توسط جین وو است. او که از همان ابتدا با درک معنای وجودی شکارچیان و جنگ کنار نیامده، رفته رفته درگیر مسایل پیچیده تری درباره این نبرد میشود که ریشه در اختلاف قدرت میان دو گروه از موجودات فراطبیعی به نام «حاکمان» و «پادشاهان» دارد.
جین وو در این زمان هنوز خود را به عنوان شکارچی می شناسند ولی نسبت به بالارفتن مرموز توانایی هایش احساسی مرموز دارد؛ تا وقتی که یکی از هولناک ترین غول های مهاجم به او می گوید که درون وجود وی تاریکی بزرگی وجود دارد که حتی نمی توان فراتر از آن را دید. این حرفها او را نسبت به دوباره زنده شدن و توانایی هایش به شدت نگران میکند. جین وو رفته رفته می فهمد که قدرتش آن چیزی نیست که فکر می کرد و او واقعاً این توانایی را دارد که مردگان را از جهان مرگ باز گرداند و آنها را مجبور به اطاعت از خود کند. او میفهمد که این قدرت از پادشاه سایه به او ارث رسیده ، موجودی باستانی خداگونه که در کنار خلقت جهان خلق شده است.
جین وو متوجه می شود که علت شکل‌گیری دنیای شکارچی ها و سیاه چال ها، فقط و فقط یک تمایل خودخواهانه به سرگرم شدن از سوی قادر مطلق است. این شخصیت دو گروه مخلوقات را از نور و تاریکی با نام حاکمان و پادشاهان خلق کرد و به جان هم انداخت تا با تماشای مبارزات بی پایان آنها سرگرم شود. اما پس از شورش و اعلام استقلال حاکمان و قتل قادر مطلق، دامنه این نبردها گسترده تر شده و به سیاره زمین نیز کشید.
در ادامه، جین وو باید تصمیم بگیرد که در این نبرد بی معنی و بی پایان به کدام جبهه ملحق خواهد شد، او در نهایت طرفی را انتخاب میکند که نفع بشریت در آن است. او پس از شکست دادن تمام پادشاهان، از حاکمان میخواهد که به او اجازه نوشیدن از جام تناسخ را بدهند تا زمان به روزهای قبل از درگیری سیاره زمین در این جنگ برگردد. حاکمان این شرط را می‌پذیرند اما به شرطی که جین وو به دنیای دیگری برود که جنگ در آن ادامه دارد و تا پایان نبرد در آنجا بماند. این جنگ ها بیست و هفت سال طول می کشد در حالیکه در زمین تنها دوسال گذشته و در این مدت جین وو که یک شاگرد دبیرستانی بوده بعنوان یک فرد گمشده شناخته می شود. پس از پایان نبردها، جین وو به زمین بازمی‌گردد و درحالیکه میبیند هیچکس چیزی از نبرد با غولها و پورتال ها را به یاد ندارد، با آسودگی به زندگی قبلی خود ادامه می دهد. او که هنوز برخی از نیروهای سایه را همراه خود دارد، تصمیم میگیرد به نیروی پلیس ملحق شود تا به بشریت خدمت کند و از قدرت هایش در راه خیر استفاده کند. اما این قدرت‌ها همچون یک آهنربا نیروهای شر را به سوی او جذب می کنند و توجه مهاجمان را به زمین معطوف می کند....
.............

سولو لولینگ جزو اولین تجربه های من از مانگا/مانهوا خوانی است. من بعنوان یک رمان خوان قهار همیشه در مقابل خواندن کمیک بوک گارد داشتم و خواندن این قبیل کتاب ها را مخصوص بچه ها می دانستم. اما حالا میبینم که دنیای کمیک بوک، مانگا/مانهوا و انیمه چقدر می تواند دشوار، پیچیده، جذاب، حرفه ای و تخصصی باشد. اعتراف میکنم شخصا از خواندن این مانهوا بسیار لذت بردم و دنبال کردن تصاویر و غرق شدن در داستان آن را بسیار دوست داشتم. این یکی از هیجان انگیزترین و دلچسب ترین تجربه های خواندن من بود که حتی پایان ناامید کننده آن (به زعم من) نیز نتوانست چیزی از لذتش کم کند.
این مجموعه چیزی بسیار فراتر از یک داستان مبارزه بر سر قدرت است و هرچه که یک خواننده با هر نوع ذایقه ای به دنبال آن است در خود دارد. برای خواننده شخصیت محور، جین وو را دارد. برای خواننده داستان محور، پیچش ها و طرح های متنوع داستانی را دارد. اگر جهان سازی داستان برای شما اولویت است، می توانید مطمئن باشید که یکی از کاملترین جهان های بصری و خلاقانه را مشاهده خواهید کرد. جزییات دقیق، شخصیت پردازی کامل و پرداخت کم نقص داستانی، آرک منحصر بفرد، در کنار تصویرگری هنرمندانه می تواند هرکسی را مجذوب و میخکوب کند.
چیزی که من درمورد این داستان بیشتر از همه دوست داشتم (جدا از آرک)، این بود که بعنوان خواننده در طول داستان رشد شخصیت جین وو را به چشم دیدم، متوجه تغییرات جسمی، روحی و شخصیتی پیچیده او شدم و همراه با او رشد کردم. در این داستان من از اولین قدم ها با کاراکتر اصلی همراه شدم و علیرغم ماجرای خیالی آن، با او همذات پنداری کردم، در غم و شادی او شریک شده و همراهش دچار شک و تردید شدم. همچنین من از خود شخصیت جین وو خوشم آمد؛ او در داستان بعنوان جوانی با انگیزه ، پرشور، شجاع، دلسوز، باقدرت تصمیم گیری فوری و عالی، و از همه مهمتر باهوش ظاهر میشود؛ منهم که شیفته شخصیت های داستانی باهوش هستم بخصوص اگر ورزیده و عضلانی هم باشند.
اما چیزهای کوچکی هم در مجموعه بود که دوست نداشتم. از جمله عدم پرداخت کافی شخصیت های زن داستان، عدم معرفی زن ها بعنوان جنگجویان قدرتمند و ساخت جهانی مطلقا مردانه. 
مورد دیگر عمودی بودن پنل وبتون هاست که برخلاف مانگا، خواندن و دنبال کردن صحنه ها را دشوار می کند زیرا خواننده باید برای دیدن تصاویر مرتب به پایین صفحه برود و به این صورت احتمال از دست دادن تصاویر وجود دارد. 
آخرین و مهمترین چیزی که دوست نداشتم، پایان بندی مجموعه بود که بنظرم بسیار شتابزده و سرهم‌بندی شده آمد. من علت ازدواج جین وو را متوجه نشدم درحالیکه هیچوقت هیچ علاقه خاصی به دختری نشان نداد و یا تقریباً به همه یکجور علاقه نشان می‌داد، نفهمیدم کی بچه دار شد و چرا با اینهمه عجله باید شاهد بزرگ‌ شدن و قدرتمند شدن پسر او می‌بودیم. متوجه علت گسست های زمانی نشدم و در آخر هم نفهمیدم سرنوشت جین وو چه شد. آیا این فقط یک دورخیز برای فصل بعدی این مانهوا بود یا واقعا پایان مجموعه به همین بدی است که دیدم؟

......
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.