یادداشت Mohammad Taheri

        للباقی
من میخواهم درست سی سال بعد از جلال به حج-عمره- بروم؛ طبعاً مشهورترین کاب فارسی سفرنامه حج خسی در میقات بود؛ کتاب را از حاجی گرفتم و خواندم و خلاف عادتم، نتوانستم چندان حرمت میت را نگه دارم!!
جلال خودش انتهای کتاب اعتراف میکند که این سفر نوعی کنجکاوی بوده و بیشتر در پی برادرش بوده تا خدا: " دیگر اینکه اگر اعتراف است یا اعتراض یا زندقه یا هرچه که می پذیری، من درین سفر بیشتر به جست و جوی برادرم بودم -و همه آن برادران دیگر- تا به جست و جوی خدا. که خدا برای آنکه باو معتقدست همه جا هست."
علی القاعده عمده کسانی که می خواهند به حج بروند  برای خدا می روند و پس این کتاب چندان کمک که نمی کند تازه با این حد از وصف توضیحات غیر ضرور، میتواند ذهن آدمی را در چنین سفری مخدوش کند. 
اول کتاب میگوید بعد از دوران بی نمازی این اولین باری ست که می خواهد سر به سجده بگذارد و دیگر زشت است بروی حج و نماز نخوانی! نکته بعدتر اینکه ماشاالله چشمش را هم که کنترل ندارد؛ کلی وصف زنان و پستان شان در این کتاب جلال موج می زند!
تنها ایده ای که کتاب دارد و سه چهار باری تکرارش می کند اداره کردن بین المللی حج است که کشورهای اسلامی همه با هم حج را اداره کنند.
مصیبت های حج آن زمان که تازه عربستان داشته به سمت مدرن شدن پیش میرفته هم جالب است. نماد توسعه مدرن عربستان را هم می گذارد آرامکو. "اتحاد اعراب باید به جای ضد اسرائیل، ضد کمپانی‌های نفتی باشد"
پدر جلال روحانی بوده و حتی او را به نجف میفرسته اما او حوزه را ترک می کند؛ برادر جلال می آید مدینه و برای تقویت شیعه؛ حتی آن سنگ گذاری های بقیع هم ظاهرا کار برادر جلال بوده.
تنها دو سه صفحه است که جلال مرحمت فرموده و از اسرار حج چیزی نوشته؛ در سعی صفا و مروه تعبیر به سرگردانی میکند و در طواف و در اجتماع تعبیر به تهی شدن از خود. 
"هرچه جماعات دربرگیرنده خود عظیم‌تر، °خود° به صفر نزدیک شونده‌تر."
للحق
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.