یادداشت Zahra

Zahra

Zahra

1403/12/7

        من خیلی زیاد این کتاب رو دوست داشتم. علی‌رغم انتقادهای زیادی که راجع‌به این کتاب خوندم و اعتقاد مردم به اینکه این کتاب تاریخ مصرف داشته و انقضاش سر رسیده و فقط زمان خودش کتاب تاثیرگذاری بوده، روی من تاثیر زیادی داشت. یکی از انتقادهایی که سال ۱۷۷۴ و موقع انتشارش بهش وارد بود تشویق مردم به خودکشی و تفکرات مالیخولیایی بود که می‌تونم به جرات بگم که واقعا من رو افسرده کرد. پس حواستون باشه در چه زمانی می‌خونید و به چه کسی معرفیش می‌کنید. کتاب انگار از زبان من نوشته شده بود. توصیفات از طبیعت بی‌نقص بودن. زبان شاعرانه کتاب من رو نه تنها خسته نمی‌کرد بلکه باعث لذتم می‌شد. تک تک نامه‌ها و انتهای کتاب رو با تمام وجودم درک کردم.

حاوی افشا: 
ورتر با جملاتش من رو به ورطه نابودی کشوند و من هم همراهش مردم. اما در عین حال شخصیت لوته و دغدغه‌هاش قابل فهم بود. منجلابی که درش گیر افتاده بود و سختی‌ها و دوراهی‌ای که باهاش رو‌به‌رو شد. اگر کتابی با مضمون برعکس این کتاب و از دید لوته وجود داشت قطعا می‌خوندمش تا بیشتر درکش کنم و متوجه بشم که طرف مقابل این دوست داشتن و عشق بودن چه شکلیه. و چطور باید در چنین مواقعی رفتار کرد که منجر به خودکشی نشه. و حتی اگر که در مقام شخص خودکشی‌کننده هستیم چطور باید از این احساسات خارج شیم. 
با این کتاب گریه کردم. و نیازی نبود خودم رو جای ورتر بگذارم تا باهاش همدردی کنم. 
چه بسا اونجایی که گفت "برای ما هیچ راه نجاتی نیست" خودم رو در این "ما" شریک دونستم. و طرف صحبتش رو خودم دونستم. 
شاید دیگران با دیدهای متفاوتی به این کتاب نگاه کنن اما برای من وجه عاشقانه کتاب پررنگ بود. و آدمی رو زندگی کردم که از خوشبین‌ترین و امیدوارترین آدم به یک فرد افسرده‌ای که در نهایت خودکشی کرد تبدیل شد.
      
22

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.