یادداشت FaMoSa
1403/5/27
#مرور_نویسی کتاب لابه لای درختان بلوط در مورد سفر همسر و دختر شهید رضایی نژاد به لبنان برای دیدار با خانوادهی یکی از شهدای لبنانی است، همسر شهید ابوسعید و فرزندش سید علی. قسمت قابل توجهی از کتاب که اتفاقا جالب هم هست جریان گفتگوی خانم پیرانی با همسر شهید لبنانی است که جریان آشنایی و ازدواج و زندگی همسر شهید ابوسعید تعریف میشود، که اولش تو فرانسه بودند و درس میخوندند و با هم آشنا شدند و جریان خواستگاری عاشقانه شهید لبنانی و بعد برگشتن به سرزمین مادریشون لبنان و بقیه ماجرا تا شهید شدن ابوسعید. کتاب از زبان همسر شهید رضایینژاد یعنی شهره پیرانی روایت میشود که در خلال سفرش فلش بکهایی به خاطرات گذشتهاش با همسر شهیدش می زند و از این طریق مختصری به خاطرات آموزنده از شهید رضایینژاد نیز میپردازد. کتاب مملو از توصیفات است توصیفات طولانی و غیرضروری! به عنوان مثال اینکه نقش اول با هم اتاقیش مسابقه خوردن کنجدهای تو سفره با انگشتهای تفی بکنند چه چیز جالب و یا آموزنده و... میتواند داشته باشد؟! در سایر موارد به نظر میاد طرح کلی کتاب به جای معرفی شهید هستهای کشورمون در صدد جا انداختن این مسئله است که همسر شهید، خیلی آدم امروزی و به اصطلاح روشن فکری هستند یا بودند حداقل برای زمان خودشان! مطالعه خاطرات همسر شهید وقتی موضوعیت پیدا میکند که مستقیم یا غیر مستقیم به خود شهید ارتباط پیدا کند و حرفی برای گفتن داشته باشد، خارج از این قالب دیگر موضوع کتاب خاطرات همسر شهید نیست، بلکه صرفا بیان شرح حالات و نقطه نظرات شخصی خانم فلانی است که البته هر از گاهی گریزی میزنند به خاطرات همسر شهیدشون! لازم به ذکر است از جمله فواید این کتاب اینستکه شخصا اسم و سطح فکر، شخصیت و فرهنگ همسر شهید رضایینژاد را نمیشناختم ولی به واسطه این کتاب به نظرم تا حد زیادی شناختم. هر چند این کتاب را جهت شناختن شهید رضایینژاد تهیه کرده بودم. در ادامه جریان آشنایی و ازدواجشان نقل میشود. و اینکه هناسم به کردی یعنی نفسم کلمهای که شهید رضایی نژاد به همسرش میگفته است. شهیدی که بر خلاف میل همسرش به جای خارج رفتن میماند و به کشورش ایران خدمت میکند خدمتی که میداند ممکن است به قیمت جانش تمام شود. ولی باز هم میماند. در ادامه کتاب علاوه بر شرح نحوه شهادت، نکات جالبی هم بیان میشود از جمله اینکه شهید و همسرش از قبل، خطر را فهمیده بودند و خودشون تمرین میکردند که اگر بمب چسبوندند به در ماشین چکار کنند! در مورد انگارههای کتاب هم جای سوال است که چرا سه تیغه زدن ریش را نشان باکلاسی میداند! مگر ارتشیها هم ریششون رو سه تیغه نمیزنند؟! نمیدونم چرا حس کردم کتاب داره یه سری پیامها رو غیر مستقیم بهم القا میکنه مثلا، باکلاس و قشنگ نشون دادن هر چیز و حرکتی که خالی از دین و مذهب باشد! یا مثلا دنبال اسم متفاوت و باکلاس برای فرزند بودن، یعنی اسمی که هیچ رنگ و بویی از مذهب و دین نداشته باشد! ظاهر با کلاس یعنی ریش را سه تیغه زدن! زن باکلاس یعنی همیشه چادری نبودن! از آنجایی که این نظر مرورنویسی هست فلذا به سایر جزئیات کتاب از جمله بیان عدم توانایی کنترل خشم و اسراف کردن و... که بیانشان واقعا خاصیتی نداشت جز ریختن قبح این گناهها، نمیپردازم! علت اینکه این کتاب را برای خوندن انتخاب کردم، دختر شهید یعنی آرمیتاست! وقتهایی که با رهبر انقلاب دیدار داشت و آقا پدرانه به او محبت میکردند که حقیقتا هم زیبا و دلچسب بود و همین باعث شد اسم این شهید در خاطرم بماند و بخواهم با شهید رضایینژاد بیشتر آشنا شوم هر چند کتاب اصلا در سطح توقع من برای آشنایی این شهید نبود اما خالی از لطف هم نبود. گوینده کتاب صوتی تینا میرکریمی هم واقعا خوب و روان و بدون اشتباه خواند هر چند صداسازی نداشت ولی انتخاب صدای گوینده خوب بود و آدم میتونست تصور کند که انگار همسر شهید میخواند. در آخر ذکر یک نکته ضروری به نظر میرسد اینکه راجع به خانواده شهدا نوشته شود یک تکلیف است. تکلیفی بس بزرگ و ارزشمند و قابل تقدیر. ولی نه به هر قیمت! خوب بود نویسنده پیش از دست به قلم شدن چندتا کتاب مشابه میخوندند و کسب تجربه میکردند. به عنوان مثال کتاب یادت باشد در مورد شهید سیاهکلی که با وجود عاشقانه بودن آموزنده و روح افزا بود و یا کتاب روزهای بی آیینه در مورد شهید لشکری که هم متفاوت بود و هم زیبا و خالی از توصیفات به شدت اضافی و زاییده تخیلات نویسنده!
(0/1000)
مافی
1403/9/20
0