بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت فاطمه

فاطمه

1402/05/01

                من می‌گویم جگردار! به آدمی می‌گویند که معتاد می‌شود، بعدش پاک می‌شود و بعدترش می‌نشیند و «خودش»، قصه‌ جگرتابش را می‌نویسد. 
جگردار آدمی است که راه‌های سیاه و نمور رفته و نرفته زندگی‌اش با مواد را می‌ریزد روی کاغذ سفید. 
خسرو بدجوری جگر دارد؛ مثل همه آدم‌های جگرداری که صحنه‌های طولانی و جگرخراشی از فیلم زندگی‌شان توی چاه ظلمت، عزلت و وحشت سپری می‌شود اما بالاخره آن پلان آخر نوری می‌تابد،چشم‌ها تاریکی را می‌بیند و اما بعد به صد تلاش کج و راست خودش را می‌کشد بیرون. 
ویولون‌زن روی پل را برای همه آدم‌ها نسخه می‌پیچم. 
برای هر چشمی که تا حالا تصویر یک معتاد راست یا کج قامت را قاب بسته. 
برای هر قلبی که یکبار برای یک معتاد، درد گرفته.
 برای اینکه رنج معتادبودن کمی فراتر از درد خماری دانسته شود. 
برای فهم اینکه هر قطره اشک و هر آوای آه یک معتاد،قصه‌ی چندصد غصه‌ی  ناگفتنی و نادیدنیست 
و برای  لذت کشف راه خروج از این بی‌راهه‌ نارفیق اعتیاد 

ویولون‌زن روی پل حاوی مقادیر معتنابهی از امید برای بهبود همه معتادهاست؛حتی ساکنان خانه‌های کنج و دنج بدون سقف پارک‌ها.
        
(0/1000)

نظرات

چقدر خوب نوشتی و چقدر درست