یادداشت فاطمه عباسی 🇵🇸
1402/12/10
صوتی ایرانصدا به سبک نمایش کار شده بود، تخصصی در لهجههای مورد استفاده ندارم اما خیلی خوب لهجه های عربی و کردی و ارمنی وگمانم لری متمایز میشد. کتاب مجموعه خاطرات یک اسیر است که همانجا در زندان جانباز هم می شود. تلخیهای اسارت هست اما خاطرات با موضوعات مختلف اسرای مختلف روایت میشود. انگار داری یک فیلم میبینی که هم عاشقانه است، هم درام، هم کمدی، هم اجتماعی. مثلا: سامی یکی از نگهبانان رژیم بعث است که خودش شیعه است و به اسرا پنهانی کمک میکند و.... واروژ، سرباز ارمنی ایرانی است که در زندان تلاش به فرار دارد چون نامزدش در ایران منتظرش است. با کلی نقشه از طریق سامی به نامزدش خبر میدهند که واروژ زنده است... به چندین روش مختلف اسرا، کادر زندان را سرِکار میگذارند... اسرا با لطایف الحیل یک رادیو ساختهاند و شبها زیر پتو به اخبار گوش میدهند... یکی از اسرا بعد از سالها بچهدار نشدن بالاخره پسردار شده بود و هنوز پسرش را ندیده بود... خود این مطلب که سید ناصر با چه روش هایی کاغذ و قلم جور میکرد و خاطرات را مینوشت ماجرا دارد... یکی از کادر زندان که بعثی بود بعدا طی ماجرایی که در کتاب نقل میشود تغییر میکند و کلی هوای زندانی ها را دارد. مثلا یکبار برایشان غذا میآورد، کتلت و گوجه. اسرا حتی طعم گوجه را فراموش کردهاند...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.