یادداشت روناهی
1403/12/29

کتابهای کانون پرورش فکری یه ریسمان بزرگن که من رو به نوجوونیم وصل میکنن. این کتاب هم یکی از اونهاست. اولینباری که خوندمش نمیدونم دقیقاً چند سالم بود. سیزده، چهارده یا بیشتر. فقط زیبا و تولدی که پدرش میخواست بگیره خاطرم مونده بود. اون موقع اصلا نمیدونستم پارک ساعی، خیابون ولیعصر، چهارراه پارکوی، امامزاده صالح و تجریش و نیاوران کجاست. فقط برام چندتا اسم مبهم بود. چند روز پیش که خواستم برای خواهرام کتاب امانت بگیرم این کتاب هم برداشتم. این روزها خوندم. این دفعه دیگه همسن زیبا نبودم اما میدونستم کجا رو میگه. از اول اولش تا آخرش زیبا و پدرش رو توی همون خیابونهایی تصور میکردم که خودم حالا راه رفتهم. از این چیزهای ادبیات خوشم میاد. از پیوند شهر و ادبیات. یا اسم اون برنامه دانشگاه که شهرهای کاغذی بود. از شهرهای کاغذی خوشم میاد و دوستش دارم این کتاب رو.. خیلی دوستش دارم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.