این مدل غم و درد و رنج خیییلی روی قلبم سنگینی میکنه هرچی سعی میکنم همزادپنداری نکنم نمیشه خون گریه کردن و جگر ریش شدن و غرورهای شکسته و... نمیگذارد سرعت خواندن متعادل شود
داستانهای حقیقی خیلی تلخ تر و پر رنگتر هم خوانده ام اما این داستان نمیدانم چه میکند با قلبم
شاید هم بخاطر بالارفتن سنم باشه🤔